دُژَنپَشت

tarikh , farhang, tamadoone iran

 

نادر گيتى ستان ( بخش نخست)

در هنگام پادشاهى شاه سلطان حسين كشورهاى همجوار ايران (روسيه و عثمانى) از طريق گزارش محرمانه جاسوسان خود پى به ضعف شديد دولت مركزى ايران برده و جنگجويان خود را براى حمله و اشغال ايران آماده مى كردند تا اينكه ضعف، سستى و بى خبرى ايرانيان از اوضاع داخلى و خارجى آن زمان به حدى رسيد كه افاغنه نيز به سرپرستى محمود افغان غلزايى خيال تصرف تاج و تخت ايران را نمودند. آنها گوى سبقت از كشورهاى همجوار ربوده و از طريق قندهار و كرمان به اصفهان پايتخت ايران حمله و آن را همانند نگين انگشترى محاصره كردند. در اين زمان شاه سلطان حسين و ايرانيان متاسفانه داراى لشكرى ثابت، مجهز و ورزيده نبوده و در هنگام بحران و جهت جنگيدن با دشمنان اقدام به جمع آورى سرباز از روستاها مى كردند كه به علت حمله غير مترقبه افاغنه جمع آورى سپاه نيز ميسر نگرديد. لازم به ذكر است از سال هاى بسيار دور كشور عثمانى داراى ارتشى بزرگ، ثابت و منظم و مخوف به نام «ينى چرى» بود و آن لشكر در زمان خاقان گيتى ستان شاه اسماعيل صفوى در نبرد چالدران بسيارى از ايرانيان را از دم تيغ گذرانده، ولى متاسفانه درس عبرتى براى ايرانيان نشد و پس از دويست سال نيز به دليل فقدان تشكيل سپاه ثابت، اصفهان محاصره و شاه سلطان حسين نيز پس از اين مهم با فالگيران، رمال ها و اطرافيان بى خبر از زمانه و نالايق تشكيل جلسه داده و برابر نظريه آنان جهت مقابله و نابودى محاصره كنندگان به عوض جنگيدن با دشمن دستور پختن آش نخود همراه با گفتن قل هو الله را مى دهد و پس از صرف و خوردن آش، نه تنها افاغنه از محاصره اصفهان خسته نشده بلكه به دليل كمبود آذوقه و سختى شرايط، دزدى و غارت و كشتار در داخل شهر، شاه سلطان حسين نيز مجبور به تسليم شده و در يك اقدام بى سابقه در جهان ابتدا يكى از دخترهاى خود را براى محمود افغان به عنوان هديه فرستاده و سپس خود با پاى پياده از شهر خارج و به سمت لشكر محمود رفته و تاج كيانى را تقديم وى مى كند و يكى از شرم آورترين روزها را براى ايران به ثبت مى رساند.
پس از سقوط اصفهان و تسلط افاغنه، كشورهاى روسيه و عثمانى از فرصت استفاده كرده و به ترتيب تمامى شهرهاى شمالى ايران را روسيه و شهرهاى جنوب غربى، غرب و شمال غرب را عثمانى تصرف و اشغال مى كند. در اين هنگام عده اى از افراد فرصت طلب و خائن به عوض جمع آورى لشكر و مقابله با متجاوزان در اقصى نقاط ايران اعلام خودمختارى مى كنند. و از اين زمان ديگر كشورى به نام ايران وجود نداشته و مملكت تجزيه كامل مى گردد و جالب اينكه افاغنه و عثمانى در خصوص غنائم و سهم بيشتر در ايران با يكديگر نبرد خونين مى كنند.
لذا در اين زمان نادر كه آوازه اش در خراسان شنيده شده به خدمت طهماسب ميرزا پسر سوم شاه سلطان حسين كه پس از حمله افاغنه جهت جمع آورى سپاه به مازندران اعزام شده بود، مراجعه و با تشكيل سپاهى ورزيده ابتدا خراسان را در يك جنگ خونين از دست ملك محمود سيستانى كه با فرصت طلبى اعلام خودمختارى كرده خارج و سپس با حمله و لشكركشى به هرات، پشت جبهه و تغذيه كننده نيروهاى افاغنه را مغلوب، سپس بلافاصله در يك نبرد خونين در منطقه مهمان دوست دامغان اولين شكست را به اشرف افغان كه پس از مرگ محمود، شاه ايران شده بود مى دهد و مجدداً با تعقيب وى دومين نبرد و شكست را در حوالى اصفهان و در محله مورچه خورت تحميل و اشرف بلافاصله پس از شكست، خود را به اصفهان رسانده و به سرعت كليه طلا و جواهرات سلطنتى را غارت و به همراه باقيمانده لشكر شكست خورده اش به جنوب ايران متوارى مى گردد. نادر پس از آزادى اصفهان، بعد از ۷ سال و ۷ ماه وارد شهر شده و پايتخت ايران را آزاد مى نمايد و مردم با استقبال باشكوه خود يكى از تاريخى ترين روزها را براى ايرانيان ثبت مى كنند. سپس نادر به دنبال اشرف به شيراز رفته و آخرين نبرد را در زرقان شيراز همراه با شكست سنگين به اشرف تحميل مى كند. وى سپس بدون هيچ درنگى به سران كشورهاى روسيه و عثمانى اعلان جنگ داده و به سمت غرب ايران لشكر كشى مى كند و بلافاصله در شهرهاى همدان، نهاوند، تويسركان در چندين نوبت با ارتش عظيم عثمانى روبه رو شد. با شكست آنان كليه شهرهاى غرب و شمال غرب ايران را آزاد مى كند. در هنگام پيروزى در آخرين مناطق اشغالى، به نادر خبر مى رسد كه افاغنه ابدالى شهر مقدس مشهد را محاصره و قصد تصرف شهر را دارند. در اين رابطه نادر مجبور به لشكركشى از شمال غربى ايران به سمت مشهد مى شود و در يك اقدام منحصر به فرد، خود و لشكرش را شش روزه به مشهد رسانده و افاغنه را غافلگير و مشهد را از محاصره آزاد مى كند. در اين زمان در اصفهان شاه طهماسب فرزند شاه سلطان حسين كه به جاى پدر بر تخت شاهى تكيه زده از فتوحات فرمانده سپاه خويش (نادر) ترسيده و با تحريك اطرافيان اقدام به لشكركشى براى آزاد سازى باقيمانده شهرهاى اشغالى در شمال غرب مى كند، ولى در غياب نادر كه به دليل محاصره شهر به آن منطقه رفته بود، سپاه عثمانى در يك نبرد خونين، شكست سنگينى به قواى شاه طهماسب تحميل مى كند و تمامى شهرهايى كه نادر با خون دل آزاد كرده بود، مجدداً به همراه تمامى سكنه به كشور عثمانى تحويل و عهدنامه ننگين «رشت و بغداد» را امضا مى نمايد. چون نادر از پيمان هاى ننگين شاه طهماسب آگاه مى شود سخت خشمگين شده فرمانى به نام همه ايرانيان به استان هاى كشور فرستاده و دستور مى دهد كه هيچ يك از ايرانيان نبايد زير بار چنين پيمان ننگينى بروند. سپس يادداشت سختى به دربار استانبول فرستاده و در آن گوشزد مى كند كه پيمان شاه طهماسب هيچگونه ارزش سياسى نداشته و نيروهاى عثمانى بايد همه شهرهاى متصرفى را بدون هيچگونه گفت وگو پس داده وگرنه آماده جنگ باشند.

posted by شارمین مهرآذر @ 2:32 AM, ,

جشن زایش میترا

یلدا ( دی جور) شب اول زمستان و شب آخر پاییز است و آن بلند ترین شبها است. جشنی که در این شب سال برپا میشود پیشینه بسیار درازی داشته و وابسته به ایزد مهر است. ” ایزدی که دارنده هزار چشم و هزار گوش׳ دارنده دشتهای فراخ که ازسنگ زاده میشود׳ که از میوه درخت کاج بیرون میآید ׳ که در دریا سوار بر دلفین است و در خشکی بر گرده شیری نشسته که گاه خورشید را مهر و مهر را خورشید مینامد ׳ که با اسپهای سپید بلند یال׳ سوار بر کالسکه زرین در آسمان میتازد׳ که سامان دهنده گردش دوازده اختر است و ماه مهر و روز مهر به نامش در آمده است“. این جشن ویژه آریاییهاست ما ایرانیان آنرا به نام شب چله برگزار میکنیم. یلدا واژه سریانی درچم ”زایش“ و شب یلدا شب زایش مهر است.
هنگامی که آیین مهر از ایران به جهان آن روز گسترش یافت در رم و بسیاری از کشورهای اروپایی ׳ روز بیست و یکم دسامبر که برابر با اول دی بود را روز زایش مهر یا میترا میشناختند و آنرا جشن میگرفتند ׳ اما در سده چهارم ترسایی بر اثر لغرشهاییکه در کبیسه روی داد ׳ روز زایش میترا در بیست و پنجم دسامبر افتاد. در آن زمان زایش عیسی مسیح در ششم ژانویه جشن گرفته میشد. امروزه نیز آسوریان و ارامنه جهان در همین روز زایش عیسی را جشن میگیرند.
هنگامیکه مسیحیت ( نه مسیح ) به زور شمشیر و نیزه و سختگیری در رم جا باز میکرد ׳ دین بسیاری از رومیان و کشورهای اروپایی همان آیین مهر و میترا بود. سرپرستان کلیسا چون نمیتوانستند با این آیین به سادگی نبرد نمایند و جشن زایش میترا را در بیست و پنجم دسامبر به سادگی از بین ببرند ׳ چاره اندیشیدند و آنروز را روز زایش عیسی مسیح وانمود کردند و بیش از هشتاد درسد از نشانه ها و فرمانها و رهنمودهای این آیین را انگ مسیحیت زدند.
امروزه همه مسیحیان جهان که شب ۲۵ دسامبر ׳ زایش عیسی را جشن میگیرند و با خوردن و نوشیدن به شادی میپردازند ׳ همان زایش میترا را جشن میگیرند. بسیاری از نشانه های این جشن ׳ گرفته شده از آیین مهر است:
امروزه پاپانویل همانند مغان آیین مهر با پوشاکی ارغوانی رنگ برای کودکان شادیانه می آورد. درخت کاج که در منازل آذین بندی میگردد همان سرو آریایی است که در بازمانده های باستانی ما به ویژه بر روی دیوارهای تخت جمشید که زینت بخش آنست ׳ یافت میشود. آنروزها پیروان این آیین در زادروز میترا آنرا آراسته میکردند و دو رشته نوار سیم گونه و زرین گونه به نشانه های کهکشانهای دور و نزدیک برآن می پیچیدند و دور آن به شادی میپرداختند. ستاره بزرگی که در بالای درخت میگذاشتند ׳ نشانه خورشید بود که به همه جا فروغ میبخشید وفر و فروغ میترا را میرساند.
یکی دیگر از رسمهای این آیین که در مسیحیت پایدار مانده است همانا شستشو (غسل تعمید) است که رهروان آیین مهر به آن پایبند بودند.
اکنون بازمانده های این آیین در کشورهای اروپا به ویژه در واتیکان به گونه پرستشاههای مهری به چشم می خورند. در ایران دو نمونه چشمگیر از این پرستشگاهها ׳ یکی در شهر توس و دیگری در شهر قم پا برجا مانده است که بر روی اولی آرامگاهی به نام رضا و بر روی دومی آرامگاهی به نام معصومه ساخته شده است.
تولد مسیح و کریسمس بر تمام مسیحیان فرخنده باد ، شاد و پیروز باشید.
این نوشته برگرفته شده از: دفتر آدینه (مجله فرهنگ و تحقیقات ایرانی پوشینه پانزدهم) و گاهشماری و جشنهای ایران باستان ׳ نوشته هاشم رضی میباشد.

posted by شارمین مهرآذر @ 1:22 AM, ,

روز درگزشت اشو زرتشت :
5 دی ماه
به روایت برخی از منابع نوشتاری اوستایی ، زرتشت پیامبر ایرانی ، درپایان زندگی و پس از به انجام رساندن رسالت خود که بخشی از آن ، آموزش راستی و رستگاری و آرامش به انسانها با کار و کوشش و بر مبنای خرد و خردورزی بود ، در شهر بلخ به سر میبرد.در این زمان که گشتاسب کیانی فرمانروای آن سامان بود ، از عمر زرتشت که در آتشکده شهر بلخ به آموزش و راهنمایی مردم و کسانی که خواستار شنیدن بوند مشغول بود ، هفتاد و هفت سال میگزشت.
در آن سالها گشتاسب و پسرش اسفندیار از بلخ که پایتخت آن زمان بود ، خارج شده بودند و ارجاسب، فرمانروای تورانی که دشمن دیرینه ایران نیز بود با استفاده از موقعیت بدست آمده ، توربراتور فرمانده سپاه خود را با لشگری پر شمار برای حمله به ایران فرستاد.
با یورش تورانیان، لشگر دشمن ، دروازه شهر بلخ را را با همه دلاوریهای ایرانیان درهم شکست.در اآن زمان زرتشت ،پیامبر ایرانی با لهراسب و گروهی دیگر از پیروانش در آتشکده بلخ مشغول نیایش بودند که با حمله لشگریان مهاجم همگی جان باختند.بر پایه این روایت آن واقعه تلخ در روز خور از ماه دی افتاده است.
بدین روی زرتشتیان برای پاسداری از ارزشهای نیک آموزشهای پیامبرشان زرتشت ، در روز خور از ماه دی به آدریان و آتشکده روی میآورند و به نیایش پروردگار یکتا می پردازند. زرتشتیان در روز درگزشت اشو زرتشت ، با حضور موبدان ، آفرینگان میخوانند.

posted by شارمین مهرآذر @ 1:53 PM, ,

اساتیر ایرانی ( پیدایش جهان) بخش دوم :
اسطوره آفرینش انسان:

میان اساتیر ملل ، استوره هایی درباره آفرینش آدمی ، مهمتر و با شکوه تر است. به موجب روایات مذهبی ایران نخستین بشر گَیَه مَرَتَن " زنده میرنده تن " یا کیومرث بوده است :
نخستین کسی که به گفتار اهورامزدا گوش فرا داد و به اراده اهورامزدا ، خانواده ممالک آریا (ایرن) و نژاد آریا را به وجود آورد کیومرث ، نخستین بشر بود.همچنانکه سوشیانت آخرین آدمی خواهد بود :
«فروهر مردان پاک را میستاییم و فروهر زنان پاک را میستاییم ، همه فروهرهای نیک و توانا و مقدس را میستاییم ــ از آن فروهر کیومرث تا سوشیانت پیروزگر.(یسنا ، هات 26 ، بند 2)»
به موجب روایات و افسانه ها کیومرث در روز رستاخیز از همه زودتر برانگیخته خواهد شد. در آغاز روان او به مدت سه هزار سال که زمان تسلط اهورامزدا بود ، جنبه مثالی و مینوی داشت. آنگاه اهورا مزدا وی را با خواست خود به صورت جوان پانزده ساله ایی پیکر و کالبد بخشید.( بندهش بخش 24 بند1). ولی در چنین هنگامی و دیوان دست نشانده اش جهان را ه پلیدی و تاریکی کشیده بودند. پس از اقدامات بعدی نخستین بشر ، در بیم شدند و اهریمن سه هزار از دیوان فرستاد تا او را نابود کنند.اما خداوند مقرر کرده بود تا او سی سال زندگی داشته باشد.به همین در نبر با دیوان شکستشان داده و سرکرده دیوان را که اَرِزو نام داشت کشت. جَهی که ماده دیو بد سرشت و مهیبی بود ، اهریمن را چاره آموخت تا در بدن انسان اول زهر پدید آورده و پتیاره نیازمندی ، گرسنگی و تشنگی و بیماری را به وی مسلط گرداند و بوش یَنستَه دیو تنبلی و اَستوویدتو دیو مرگ را بر وی برانگیزاند.به موجب این کارهای اهریمنی ، کیومرث زندگی را بدرود گفت و تنش به برنج مذاب تبدیل گشت و از اعضایش فلزاتی چون نقره طلا ،قلع و سرب و..... پدید آمد اما نطفه اصلی کیومرث طلا بود که در زمین به ودعه گزاشته شد و به حمایت اَمشاسپند " سپنته آرمئی تی " جامی و موکل فلزات قرار گرفت.
این داستان شباهت بسیار زیادی دارد بهه اسطوره میترا که پس از کشتن گاو نر از خون آن گیاهان و جانوران بوجود آمدند.پس از چهل سال جفت آدمی ، مَشی و مَشیانه از نطفه کیومرث به صورت گیاه ریباس با یک ساقه و پانزده برگ پدید آمد.
هنگامی که این جفت آدمی به وجود آمدند ، همچون دوساقه ریواس ( ریباس) به هم پیچیده از خاک سر به در کردند و کم کم چهره بشری یافتند و روح درشان دمید پس خداوند مورد خطابشان قرار داد و گفت شما را چنان آفریدم که نیک بیندیشید ، نیک کرداو و نیک گفتار باشید و با پرهیزکاری زندگی کنید.پس از این مشیه و مشیانه به عبادت پرداختند و آفرینش اهورایی ار تقدیس کردند.تما هنوز اندک زمانی نگزشته بود که دیو دروغ و وسوسه اهریمنی در اندیشه شان کارگر افتاد. از این وضع دیوان خشنود گشتند و این آغاز سرنوشت اندوه بارشان بود که به موجب آن در دام دروغ و تباهی گرفتار شدند.سی روز بدون خوراک و غذا و با پوششی از گیاه سرگردان بودند.زندگیشان بدینسان می گزشت تا بز سپیدی یافتند و شیرش را نوشیدند و مشیانه گفت اینک خوشبختی را بیشتر احساس میکنم.لازم بیاد آوری اسنت که بنظر میرشد نوشیدن شیر بز گناهی نباشد ، ولی باید به یاد داشت که مشیه مشیانه سوگند یاد کرده بودند که همه آفریده های اهورا را محترم داشته و احترامشان کنند ، درصورتی که با نوشیدن شیر بز پیمان شکنی کرده بودند.
پس به باد افرهی سخت دچار شدند که به موجب آن طعم هیچ غذایی را نمیافتند.پس از سی روز سرگردانی گوسپندی را کشته و گوشتش را خوردند و از شیر گاو نوشیدند و این همه موجب خوشنودی اهریمن شد. آنان آنقدر در تنگنای رنج و بیماری و نافرجامی بودن که از هم خوابگی غافل ماندند و چون به این اندیشه شدند نیروی جنسیشان بیدار گشت و بعد از نه ماه مَشیانه دو کودک آورد که یکی شان راخورد. خداوند پس از این همه مکافات به حالشان رحمت آورد و مشیانه دگرباره کودکی آورد . جفتی از این هفت جفت نَشاک و سیامک بودند که از آنها فره واک و فره واکین زاده شدند.آنگاه از این دو پانزده جفت جفت دیگر زاده شدند که نوبت به منشا پیدایش هفت نژاد بشری شدند و نسل آدمی روی زمین کامل شد. مشیه مشیانه پس از یک سد سال زندگی ، جهان را بدورد گفتند و از این مرحله است که قسمت دوم اساتیر ایرانی درباره پهلوانان و شاهان و عصر طلایی شهسواران شروع میشود.

شگفت آور آنست که اساتیر کهن ملی ایران و هند و سرزمینهای دارای تمدن به صورت واقعی و از زبان الله در اسلام ( و قرآن) بیان شده است که خود جای سوال دارد!

posted by شارمین مهرآذر @ 2:39 PM, ,

مراسم شب چله

روز اَنارم از ماه آذر برابر با 30 آذرماه :
در ایران باستان و گذشته های پیش از زمان اشو زرتشت ، در میان مردمانی که زندگی خود را با کشاورزی و دامپروری میگذراندند ، مردم با تضادهای موجود در طبیعت مانند سپیدی و سیاهی ، روشنایی و تاریکی ، روز و شب ، گرما و سرما و تضادهایی در خوی انسانی مانند خوبی و بدی ، دوستی و دشمنی و گذشت و کینه آشنا شده بودند و در باور خود ، آنچه را که برای زندگی مفید قرار می گرفت از جلوه های خدای خوب ، و آنچه را که بد و زیان آور بود ، از جلوه های خدای بد می پنداشتند .
به همین انگیزه آنها روز و روشنایی را بیشتر دوست میداشتند ، چون هنگام کار و کوشش ، خوشی و بالندگی بود . با فرا رسیدن شب آتش می افروختند تا جلوه های بد زندگی پدیدار نگردد . در شب های دراز زمستان ، گرد هم جمع می شدند و آتش می افروختند تا روشنایی را افزون سازند . هنگامی که درازترین شب سال یعنی آخرین شب از ماه آذر فرا می رسید ، به انگیزه ی اینکه از فردای آن شب ، روشنایی بیشتر و روزها دراز تر خواهد شد ، گرد هم آمده و شادی میکردند .
در زمان گذشته ، ایرانیان میوه هایی را که تا آن زمان سالم مانده بود با آجیل و خوراکی های دیگر فراهم میکردند و همه با هم تا پاسی از شب را با شادی و سرور میگذراندند و با این شیوه به پیشباز چله بزرگ می رفتند که از فردای آن روز شروع میشد . چله یی که با آمدن آن ، سرمای واقعی آن فرا میرسید و تا جشن سده یعنی چهل روز دیگر ادامه داشت .
پس از آن چله کوچک آغاز می گشت ، یعنی سرمای زمستان کاهش می یافت . چله ی کوچک از روز پس از جشن سده شروع میشد و تا روز بیستم اسفندماه ادامه داشت و این هنگامی بود که سرمای زمستان به آرامی کاهش می یافت . پس از چله کوچک شکفتن شکوفه ها آغاز میگردید و فرا رسیدن بهار را نوید میداند .
اکنون نیز زرتشتیان ، در شب چله که آخرین شب از ماه آذر است ، گرد هم می آیند ، خویشان و آشنایان یکی از خانه ها را برای گرد هم آمدن انتخاب میکنند آنها بیشتر خانه ی بزرگترها به ویژه پدر و مادربزرگ ، یا محل مناسب دیگری را بر میگزینند .
هرخانواده ، میوه هایی مانند خربزه ، سیب ، به ، انگور و به ویژه هندوانه و انار را که رنگ سرخ دارند تهیه میکنند و با خود به جشن شب چله می آورند . رنگ سرخ رنگ رفتن و فراز آمدن روشنایی در غروب آفتاب و سپیده دمان است که در آئین مهر از جایگاه ویژه یی برخوردار است .
در بین میوه ها هندوانه از اهمیت بیشتری برخوردار است ، زیرا بعضی از زرتشتیان باور دارند که اگر مقداری هندوانه در شب چله بخورند ، در سراسر چله ی بزرگ و کوچک ، یعنی زمستانی را که در پیش خواهند داشت ، سرما و بیماری در آنها اثر نخواهد گذاشت .
غیر از میوه ، گاهی آجیل ، شیرینی و شربت نیز در خوراکی های شب چله وجود دارد.
میهمانان شب چله ، تا پاسی از شب همه دور هم می نشینند . گاهی مادربزرگ داستان های شیرین روزگاران گذشته را برای بچه ها تعریف میکند . پدربزرگ یا سالخورده ی دیگری بخش هایی از داستان های شاهنامه فردوسی را میخواند و از حماسه افتخار آفرین ایرانیان ، سخن میگوید . همه با شادی و سرور شب چله را پشت سر میگذرانند . با نیایش گاه اشهن ، شب بزرگ سال را همراهی میکنند و گاهی آنرا به سپیده دم میرسانند تا زایش نور را از پس تاریکی شبی سرد مشاهده کنند .
در بروز رسانی بعدی ادامه اساتیر ایرانی را قرار میدهم.

posted by شارمین مهرآذر @ 9:09 AM, ,

اساتیر ایرانی ( پیدایش جهان) بخش نخست :

این اسطوره به کشاکش نیروی نیکی و بدی اشاره دارد که شاعران بلند آوازه ایران زمین نیک به آن اشاره کرده اند.
تاریخ اساتیر ایرانی از آنجایی که دارای مایه ی نیرومند و استواری میباشد.خاطره نبردهای بسیاری دیگر را نیز برجسته و نمایان ساخته است و مهمترین اینها عبارتند است :
ماجراهای تسلط اَژی دهاک بر جمشید پادشاه عصر طلایی و توفان ، کشته شدن گاو نر بدست میترا ، نبرد میان انگره مینو . سپنتامینو در دوران نخستین آفرینش ، نبرد زرتشت علیه آیین دیوان ،و سرانجام نبرد میان سوشیانتهای موعود که در پایان جهان بر علیه تسلط دیوان و زشتی ظهور میکنند.مهمترین اینها جنگ میان دو آفرینش است که یکی از دلکش ترین گفتگوهای تاریخ اساتیر بشمار میرود :
اهورا مزدا سرور نیکی و روشنایی در قلمرو آسمان سکنا داشت در حالی که اهریمن عنصر شر و بدی در زمین ساکن بود اهورا مزدا پس از آفرینش ، مقرر کرد تا مردمان به مدت سه هزار سال در کالبد مینوی خود زندگی کنند. درچنین هنگامی دیو زشتی و بدی سر از زمین بیرون کرد و مصمم شد تا جهلن نور و پاکیزگی را آلوده کند ولی چون خود را در برابر نور نیکی ناتوان بافت مایوس به جایگاه تاریک و زیر زمینی اش بازگشت و به تجهیز دیوان و عناصر شر و بد پرداخت تا در قلمرو روشنایی نفوذ کند.اهورا مزدا کوشید تا از سیاهکاریشان ممانعت کرده و وادارشان سازد تا در مقابل روشنایی و نیکی سرفرود آرند. اما دیو تاریکی و دروغ تمکین نکرد و گفت با تمام نیرو در آلوده ساختن روشنایی و روشنیان مبارزه و پایداری میکند.اهورامزدا پیشنهادی دیگر کرد گفت : پس موافقت کن دوره نبرد نه هزار سال باشد . اهریمن از سر سبک مغزی و دُش دانی (نادانی) قبول کرد و تقسیم نه هزار سال چنان شد که خواست اهورامزدا طی سه هزار سال نخستین برآورده شود و پس از آن سه هزار سال دیگر خواست هردوشان حکمروا گردد و طی سه هزارسالِ پسین ، نیروهای اهورایی چنان قدرت میافتند که یکسره اهریمن و اهریمنیان را نابود میساختند . پس اهورامزدا نماز یتا اهو خواند (دربخش آرشیو تارنگار با عنوان نماز در نزد زرتشتیان آورده شده است) که بر اثر آن همه دیوان به زیرزمین و مغاک گریختند و اهورامزدا نخست وُهومَنَه( نیک نهادی ، نیک اندیشی) را آفرید و اهریمن اَکه منه (بد نهادی و بد اندیشی) را خلق کرد. آنگه اهورا مزدا اَمشاسپندان و ایزدان را آفرید و اهریمن نیز کماریکان و در مقابل هر آفرینش نیک ، عنصر شری آفرید.مراحل دیگر آفرینش به همین صورت انجام گرفت : آسمان ، آب، زمین ،گیاهان ، جانوران و مردمان.
آفرینش آسمانها همرا با نبردی سخت و طولانی است که به شکست و هزیمت دیوان می انجامد. در آفرینش آسمان و زمین اهورا مزدا ابتدا و ستارگان را آفرید که همچون سپاهی میماند که به جنگ دیوان ویژگی دارد.تعداد (شش میلیون و چهرصدوهشتاد هزار ستاره کوچک بوجود آمد و ستارگانی بزرگ نیز درسراسر آسمان آفریده شدند که سروری آنها را بر عهده گرفتندبه نامهای » تیشتَریه یا شعری یمانی در مشرق هَپتورنگ یا هفت اورنگ که همان دب اکبر است در شمال، سَتَوئِسَه یا دُبران در مغرب ،وَنند در جنوب. از آن پس ماه و پس از آن حورشید آفریده شد.
در چنین هنگامی اهریمن در مغاک خود به خوابی گران فرو رفته بود که جهی Jahi آن ماده دیو نابکار و دخترش ، اورا بیدار کرده و راه را به وی آموخت. پس گروه دیوان به سرپرستی اهریمن به قلمرو روشنایی و فروغ تاختند و جهان روشنایی را تیره گون کردند – اهریمن سیارات را آفرید تا با ثوابت آفریده اهورامزدا معارضه کند و از تصادم آنها وضع جهان مختل شد.
جنگی شدید در آن عرصه پر آشوب میا اَمشاسپندان و ایزان با دیوان درگرفت و سرانجام پس از نه شبانه روز ، دیوان شکست یافته . منهزم شدند و سکون و صفا و روشنی دوباره در عرصه گیتی جایگزین شد.
دومین مرحله تکمین جهان ، آفرینش آبا بود که شرح آن در سیزدهمین بخش بندهش آمده است.در این هنگام از چشمه ای به نام اَردویسورَ اَناهیتا آبهایی فراوان از یک هزار جوی و شاخاب گزشته و به دریای فَراخکَرت که یک سوم زمین را اشغال کرده بود فرو ریخت . از این گزشته استوره ایی است در باره آبهادریا ها و دریاچه ها که به موجب همین اساطیر بیست و شش دریاچه و دریای شور وجود دارد .
ادامه دارد.....

خود به دادگری بنشینید آیا داستانهای ایرانی جذاب تر است یا داستانهایی از عاشورا که ملایان برای چپاول مردمان ساده لوح میسرایند.

posted by شارمین مهرآذر @ 1:12 PM, ,

اسطوره هایی از زندگی زرتشت (2) :

از پانزده سالگی تا سی سالگی دوران کمال اندیشه و فضل و پارسایی زرتشت است و از سهم پدر تنها کشتی را برگزید و بر کمر بست.
در هنگام هوراهی قوم در سفر در راه رودخانه ای پر خروش بود که توان گذر برای مردمان نبود . اما زرتشت بی انکه پلی در میان باشد از میان آب مردمان را عبور داد.
زرتشت در سی سالگی پس از انجام مراسم بهار بوده که چهل و پنج روز پس از پایان اسپند ماه است یعنی اولین جشن از گاهنبارهای ایرانی به کنار رود دایتی رفت تا برای نیایش از انجا آب بردارد . در هنگام بیرون امدن از آب مردی را دید از سوی جنوب به او میآید که او امشاسپند بهمن بود.
بهمن شاخه سپیدی در دست داشت که نماد دین بود و میان ان درو گفتگویی انجام شد . و با هم به سوی اورمزد و انجمن امشاسپندان روانه شدند . در طول ده سال زرتشت هفت بار با اورمزد گفتگو کرد و نمونه های صحبت های انان در گزیده های زادسپرم و دینکرد میتوان یافت .
پس از اشکاری اسرار دین سختی های زیادی بر او امد که از همه ازمایشات سالم بیرون شد . نخستین کسی که دین مزدیسنا را برگزید مدیوماه پسر عموی زرتشت بود . و کم کم برشاهان مناطق دین آشکار شد. اهریمن که از پیشرفت او نگران بود دیوان را گرد اورد . ولی به خواست ایزدان دیوان پیروزی ندیدند و در زیر زمین در جای خود مدفون ماندند. اهریمن ماده دیوی را به صورت زنی زیبا به زرتشت فرستاد . اورمزد پیش از ان به زرتشت هشدار داده بود. دیو خود را سپندارمذ ایزد بانوی زیبای زمین معرفی کرد . زرتشت که زیبایی اورا به کمال دیده بود از کسی که در برابر داشت دانست که فریبی در کار است . به دیو گفت روی گردان چون دیو روی گرداند در پشت او جانوران موذی و خزندگان از تن او اویزان بودند و زرتشت اورا شناخت و او از نظر ناپدید شد. در چهل سالگی به دربار گشتاسب شاه در امد . که خود با توصیفی خاص است که از حوصله این مقاله خارج است . ابتدا گشتاسب دین نگرفت و اورا به زندان در اورد . گشتاسب را اسب سیاهی بود به نام شید .
که ناگهان فلج شد گویی که دست و پای او در شکمش فرو رفته باشد . پزشکان و جادوگران از درمان ان عاجز شدند. زرتشت به گشتاسب گفت که میتواند اسب را درمان کند . زرتشت با نیایش اورمزد اسب را درمان کرد.
برای اینکه گشتاسب به دین استوار شود اورمزد بهمن و اردیبهشت و اتش را به صورت موجوداتی مادی به خانه او فرستاد و در گفتگو آنان نشان دادند که ارجاسب که در همسایگیست و دین را نخواهد بر او پیروز نمیشود. ارجاسب که پذیرش گشتاسب را دید به دو حمله کرد و پیروزی نیافت.
زردشت در هفتاد و هفت سالگی در روز خور ( یازدهم) بر اساس گاهنبار جدید اردیبهشت به دست برادروریش به قتل رسید. پایان گفتگو با اورمزد در چهل سالگی بود .
پیام اوری او از سوی اهورا همان ده سال بود. و سپس به ترویج دین در هفت کشور پرداخت .
کارهای خارج از جهان مادی او تنها در قالب داستان است . و اینکه دیگران معجزه نشان میدادند که مردمان پی به قدرت غیر زمینی آنها ببرند جای سوال دارد.!!!!!!!
زرتشت همواره نیک زیوید و نیکی را به مردمان پیشنهاد میکرد. هوش سرشار ایزدی او مانعی برای نیرنگهای دیوسانان بر او بود. زن و مرد را یکی دانست و هر دو را افریده اهورا مزدا ( هستی بخش دانا). و یاران او در ستیز با اهریمن پلید و مرگ آور و آورده . و در پایان جهان پیروزی نیکی بر پلیدی خواهد بود و سوشیانس ها به یاری زنان و مردان نیک پندار و نیک گفتارو نیک کردار بر اهریمن هزار چهره خواهند آمد. آدمی هیچگاه نیازی به منجی هزار سال عمر کرده ندارد بلکه خود منجی یک منجی است ، منجی که با خرد خود در راه اشا میتواند جهان را آباد کند.

نباشد همی نیک وبد پایدار ... همان به که نیکی بود یادگار
درازست دست فلک بربدی ... همه نیکویی کن گربخردی

دوستان اگر از بهزاد ( آیات شیطانی) خبری داره منو بیخبر نزارید.

posted by شارمین مهرآذر @ 2:14 AM, ,

اسطوره هایی از زندگی زرتشت :

بخشی از این جستار گرفته شده از یشتهاست ، طبق گفته موبد فیروز آذرگشسب و آنچه در گاتها میخوانیم زرتشت هیچگاه معجزه نداشته و مردمان را با زبان شیوا و خرد خود راهنمایی میکرد و نه با فریبکاری! من نیز در نگاشتن این نبشته تردید داشتم امیدوارم بد برداشت نکنید آنچه بیانگر صفات نیک و زندگانی زرتشت در قالب داستان است.

زرتشت همانند آدمیان دیگر از سه عنصر اصلی تشکیل شده است ( فره فروهر و جوهر تن ) فره همان موهبت ایزدی ست که تجلی ظاهری آن نور است . همراهی ان با مردمان موجب نیک بختی و جدایی آن از انان سبب بدبختی است. فروهر روح پاسدار آدمی است پیش از تولد وجود دارد و پس از مرگ نیز باقی میماند و در صورتی که بازماندگان برای او نیایش کنند و هدیه تقدیم دارند خشنود میشود. جوهر تن هم صورت مادی و جسم آدمیست .
فره زرتشت از ازل جزئی از اورمزد بوده و در پیش او قرار داشته تا بعدها در هنگام با عناصر دیگر ترکیب شود. فروهر او در پایان سه هزاره اول از دوران دوازده هزار سا له ( طبق سنتهای زرتشتی ) همراه دیگر آفریدگان مینویی آفریده ( به روایت دینکرد هفتم ) امشاسپندان او را به صورت مینوی آفریدند و فروهر او را در میان او نهادند .اورمزد جوهر تن او را نیز در جهان مینو آفرید و آن را از طریق ابر باران به گیاهان منتقل کرد .
و سپس شیر گاوانی که میان آن گیاهان چرا کردند وارد تن پدر و مادر او شد .
در اینجا میتوان به سادگی دید که زرتشت از ابتدا برای پیامبری آفریده شده بود و اهورا پیامبر خود را به صورتی اتفاقی از بین مردم چندین سال زندگی کرده بر نگزیده بود . ویشتاسب پدر او از نیک مردان قوم بوده و از خانواده سپیتمان ها و نیز مادر او دغدو نیز از ابتدا هاله های نورانی وجود زرتشت را تا زمان زاییش او با خود داشته . و کوی ها و کرپ ها ( بدکاران و دیوسانان) بر اثر تحریک دیوان به از میان بردن دغدو همت میکردند وبارها و بارها پیروزی ازان نیکی ها بود..... بنا به دستورات ذهنی اورمزد دغدو از انجا بیرون شد و به نزد پیترسپ ( پدر دودمان ) رفت. وی در همان دهی بود که در آن خاندان سپیتمان بود . این ده راگ نام بوده است و در دوره ساسانی جای ان را در نزدیکی دریاچه چیچست ( ارومیه ) در آذربایجان دانسته اند.
برای انتقال فروهر او از مینو به جهان مادی امشاسپندان ساقه ای از هوم را به بالای مردی ساختند و فروهر زرتشت به ان بردند . و در بالای کوه اساطیری اسنوند ( سبلان) برده شد و دو امشاسپند بهمن و اردیبهشت از ان پاسداری میکردند و....... دغدو با پورشسب پسر پیتریتراسب پیوند شد . امشاسپندان بر دل پورشسب امدند که ساقه هوم را با خود ببرد ( از کنار رود سرازیری از کوه شاید سفید رود) (دایتی) و در آخر شیره هوم با شیر گاو زرد گوش که از علفزار باران خورده ایزدی بود نوشیدنی ساخته شد و هر دو از ان نوشیدند.
دیوان بر ان شدند که او را در شکم مادر نابود کنند ولی همچنان پیروزی با ایزدان بود. سه روز به تولد زرتشت خانه پورشسب را نور فرا گرفته به صورتی که مردمان گمان به آتش گرفتن آن بردند . لحظه پر شکوه برای هر ایرانی فرا رسید. در هنگام تولد او نیروی های زندگی بخش و مرگ آور به ستیز برخاستند . در این زمان اردیسور آناهیتا اندام او را لمس کرد و اورا پاک کرد. در بامدادان روز ششم ( پایانه پنجم روز ) از ماه فروردین زرتشت زاده شد . به هنگام تولد او خندید . به هنگام تولد دیوان بر او شوریدند و اورمزد بهمن امشاسپند ( =اندیشه نیک ) را به یاری فرستاد و بر دیوان چیره گشت و چون بهمن شادی آفرین است زرتشت ابتدا او را دید و در هنگام زایشخندید . جادوگر معروف دورسرو که نامی ترین جادوگر بود با شنیدن این زایش به دانجا در آمد و با دیدن زرتشت خواست سر او را بفشارد تا له کند. دست ان نابکار در جا خشک شد .
پورشسب را ترس دادند که او تباه کننده است و برای نابودی هیزم فراهم کنند و او را در اتش بسوزانند .
ولی آتش اورا نسوزاند . مادر شتافت و کودک را برگرفت .
تمامی معجراتی که از زرتشت به جای ماند . به ترتیبهایی مورد استفاده پیامبران ساختگی پس از او در آمد .
پس از زرتشت آنان سعی هم نکردند که چیز تازه ای را بین مردم پراکنده کنند . که جای سوالات بسیار است !!!
بار دیگر کودک را بر سر گله گاوان نهادند تا او را لگدمال کنند . اما گاو بزرگ شاخ دار که پیش از همه حرکت میکرد چون کودک را دید در برابر او ایستاد و پس از عبور گاوان او نیز عبور کرد .
بار دیگر بر سر گله اسبان گزاردند که به آبشخور میرفتند و اسبان را بر او تازاندند اما اسب ستبر زرد گوش که پیشرو اسبان بود بر بالای او ایستاد...........
بار دیگر لانه ماده گرگی را یافتند و بچه های او را هلاک کردند و زرتشت را در لانه نهادند تا گرگ خشمناک اورا بدرد. گرگ به لانه امد و هنگام دریدن پوزه او خشک شد . و فرار کرد . سروش و بهمن روز و شب در لانه بودن را با اوردند میشی زرتشت را شیر دادند. و مادر در روز بعد کودک را برگرفت.و سوگند یاد کرد که اورا از دست نخواهد داد.در هفت سالگی جادوگران دریافته بودند که او با اورمزد به سخن خواهد نشست به پی تباه کردن او لشکر شدند. در کوی با او هم سخن شدند و خواستند که ترس در دل زرتشت اندازند اما زرتشت هرگز نترسید . و جامی را جادوگران از زهر ادرار خویش به پورشسب دادند که به فرزند بخوراند اما زرتشت از فرمان پدر سرپیچید و جام را واژگون کرد. ....................

ادامه دارد.........
دوستان ممکن است تا یه چند روزی نتوانم بهتون سر بزنم ولی از روز مه شید( دوشنبه) برمیگردم.

posted by شارمین مهرآذر @ 7:40 PM, ,

نقش برجسته و کتيبه بيستون

مهمترين و مشهورترين اثر باستانی در اين محوطه نقش برجسته و کتيبه داريوش بزرگ می باشد که به نخستين سال فرمانروايی داريوش بزرگ از زبان خود او می پردازد. با آشنا شدن با اين اثر باستانی می توانيم خط ميخی پارسی باستان را بشناسيم و در مورد ريخت شناسی،پوشاک،طرز آرايش سر و صورت، اسلحه شناسی و اعتقادات مذهبی مردمان ۲۵۰۰ سال پيش در امپراطوری هخامنشيان، اطلاعات ارزنده ای بدست آوريم.
سنگ نبشته سه زبانه بيستون، به نخستين سال فرمانروايی داريوش بزرگ از زبان خود او می پردازد. سالی که داريوش،سراسر آن را در جنگ با شاهان دروغزن سپری کرد. پس از کشته شدن برديا( پسر کوروش شاه و برادر کمبوجیه) و افتادن حکومت به دست داريوش، در سراسر امپراطوری هخامنشی ۱۹ شورش بزرگ و کوچک اتفاق افتاد. داريوش بزرگ پس از اينکه اين شورش ها را فرونشاند تصميم گرفت که مردم امپراطوريش را(و جهان پس از خود را) در جريان چگونگی به دست گرفتن قدرت و نخستين سال فرمانروايش قرار دهد. او اين بنای يادبود و بيانيه مهم را در بيستون بر سر يک راه کهن به ثبت رساند. راهی پر رفت و آمد که محل عبور کاروانها و نظاميان از بابل و بغداد به سوی کوههای زاگرس و همدان بود و بعلت جايگاه ويژه اش که از دير باز سرزمين خدايان(بغستانَ) ناميده می شد شهرت داشت. اين نقش برجسته،نگاره داريوش و اسيران، در سطحی عمودی به بلندی ۳ متر و در پهنای ۵/۵ متر قرار دارد. داريوش لباس پارسی بر تن کرده ريشي اشوري دارد و افسری کنگره دار بر سر گذاشته است و در سمت چپ مجلس بيستون قرار دارد.اندازه داريوش در مقايسه با اسيران برای نشان دادن شکوه و عظمت اين مجلس، بزرگ تر می باشد. بلندی قامت اسيران 17/1 و بلندی قامت داريوش72/1 متر می باشد. دو تن از ياران داريوش(هفت تنان)، ويندَفْرَناه کمان دار و گئوبَروَه(گوبرياس) نيزه دار، پشت سر او ايستاده اند.داريوش که در دست چپش کمانی دارد پای چپ خود را بر سينه نخستين دشمنش ،گئوماتَ مُغْ گذاشته است و گئوماتَ دست هايش را به حالت التماس به بالا دراز کرده است. پشت سر گئوماتَ صف ۸ تن اسير قرار دارد. که به ترتيب نامهای آنها آثرين،ندئيتَ بَ ئيرَ،فِرَورتيش، مَرتی يَ،چيسن تَخمه،وَه يَزداتَ،اَرخ و فرادَ می باشند و گردن های اين اسيران را با طناب به يکديگر و دست هايشان را از پشت سر بسته اند.[بعدها اسير نهم يعنی سکونخای سکايی با خُود تيز به جمع اسيران اضافه گرديد]. بر فراز سر اسيران، رو به روی داريوش، نگاره فَرَوهر قرار دارد و داريوش دست راست خود را به نشانه نيايش اهورامزدا به بالا بلند کرده است.در فضای بالای سر داريوش نبشته ای کوتاه(Dba) آمده است. متن اين نبشته چنين است.
بند۱-من داريوش،شاه بزرگ،شاه شاهان،شاه در پارس،شاه کشورها،پسر ويشتاسپ،نوه ارشام هخامنشی
بند۲-داريوش شاه گويد:پدر من ويشتاسپ،پدر ويشتاسپ ارشام،پدر ارشام آريامن،پدر آريامن چيش پيش،پدر چيش پيش هخامنش.
بند۳-داريوش شاه گويد: بدين جهت ما هخامنشی خوانده می شويم[که] از ديرگاهان اصيل هستيم. از ديرگاهان تخمه ما شاهان بودند.
بند۴-داريوش شاه گويد: هشت[تن]از تخمه من شاه بوده اند. من نهمين[هستم]. ما نُه[تن] پشت اندر پشت(در دو شاخه) شاه هستيم.
داريوش در چند مرحله بعدی بيانيه تاريخی خود را که نخستين اثر تاريخی مکتوب ايرانيان است. تکميل کرد. امروزه از سنگ نبشته بيستون ۴ متن در دست داريم: متن پارسی باستان، متن ايلامی،متن بابلی و متن ترجمه آرامی متن پارسی باستان که ظاهرا به صورت بخشنامه برای آگاهی ساتراپی های گوناگون به جاهای دور و نزديک فرستاده شده است و نسخه ای از آن از اِلِفانتين مصر به دست باستان شناسان افتاده است و در بابل هم قطعه ای از نگاره بيستون به دست آمده است. داريوش در بيستون (ستون4 بند۱۵) می گويد: تو که پس از اين، اين نبشته و نگاره را می بينی،مبادا به آن ها آسيب بزنی. تا می توانی آن ها را همان گونه که می بينی، نگهداری کن.ولی گذر زمان و فرسايش های ناشی از باران و باد تمام سنگ نبشته ها را و مخصوصا سنگ نبشته به زبان بابلی را دچار آسيب های فراوانی کرده است. ولی بيشترين خسارت در همين قرن اخير اتفاق افتاده است. زمانی که سربازانی که در جنگ جهانی دوم در پايين جاده بيستون گشت زنی می کردند نگارها و کتيبه با ارزش بيستون را هدف گرفتند و آسيب های جبران ناپذيری را به اين اثر تاريخی وارد کردند. ولی ما بايد از داريوش بزرگ سپاسگزاری کنيم بخاطر اينکه بعد از اتمام کار بنای يادبود بيستون فرمان داد که زير اين بنای يادبود را بتراشند و همين عمل باعث شد که تا قرن ها دست بشر اين اثر باارزش تاريخی را لمس نکند و از آسيب های ناشی از خوی زشت انسانها دور نگهداشته شود.
نكته:
نکته جالبی که در مورد اين نقش برجسته وجود دارد شباهت زياد آن با نگاره شاه لولوبی ها،انو بنی نی است که در ۱۴۰ کيلومتری بيستون در سرپل ذهاب قرار دارد. در اين نگاره هم انو بنی نی کمانی در دست چپ و تبرزينی در دست راست خود دارد و پای خود را بر سينه دشمنی که بر زمين افتاده نهاده است. و الهه ايشتار در حال دادن حلقه حکومت به اوست. شش اسير در زير پای انوبنی نی نقش بسته اند و دو اسير هم روبروی انوبنی نی در حاليکه دستهايشان از پشت بسته شده طنابی به گردن يکی از آنها آويخته شده که به زمين کشيده می شود.اين احتمال وجود دارد که داريوش پيش از فرمان حجاری ها در بيستون، نگاره انوبنی نی را ديده بوده است و يا شايد هم اين شباهت فقط يک تصادف باشد.

+از زبان داریوش ( هاید مار کخ)

posted by شارمین مهرآذر @ 2:50 AM, ,

other points

بخشهای وبلاگ

John lives in Toronto and is a freelance illustrator and a designer/animator for CHUM Television. He writes about , design, and visual culture under the pseudonym Robot Johnny

مهمترین لینکها و سایتها

Claire Robertson is an illustrator and toy from Melbourne, Australia. While her illustration clients have included The New York Public Library, Scholastic and Cambridge University Press, it’s her blog Loobylu.com that brings her the most joy and which has attracted the most attention with rave reviews in the Wall Street Journal, WIRED Magazine and The Guardian.

About This Blog

کانون خردگرایی شعوبیه بر پایه راستی و منش پاک و بر سه بنیان پندار،گفتار و کردار نیک پایه گذاری شده و هدفش از نقد ادیان و خرافات تنها برای نشر آگاهی است. کانون به هیچ حزب و دسته سیاسی وابسته نیست و مستقل کار میکند.برای عضویت پس از خواندن قوانین کانون میتوانید به ما ایمیل بزنید تا آگاهی بیشتری به شما در این رابطه داده شود.

Contact Us

This is an open source template, which means that you are free to use it in any way you want to without any obligations. If you decide to use this template, I kindly ask you to leave the "Design by Andreas Viklund" link in the footer. I am also interested in seeing how my templates are used, so feel free to send me an e-mail with a link to your page. If you want more templates to choose from, check out the sites in the "Favorite links" menu to the right!

به ایران بیاندیش آزادی در دستان ماست

فرهنگ ایرانی گوید گستاخ باش تا شک کنی و شک کن تا بیاندیشی

جرات اندیشیدن داشته باش

آگاهی سرآغاز آزادی است

Archives

Previous Posts

آثار احمد کسروی

Links

براي عضويت در خبرنامه سايت ايميل خود را وارد كنيد.

Logo


make money online blogger templates

در صورت فیلتر تارنگار کانون جلوی آدرس اصلی کانون عدد1 را بگذارید اگر موفق نشدید با ما تماس بگیرید. تارنگار کانون را به دوستان خود معرفی کنید.