دُژَنپَشت

tarikh , farhang, tamadoone iran

 



جشن سده

سده جشن ملوک نامدار است..........زافریدون و از جام یادگار است
واژه سده: بيشتر دانشمندان نام سده را گرفته شده از صد مي دانند. ابوريحان بيروني مي نويسد: “سده گويند يعني صد و آن يادگار اردشير بابكان است و در علت و سبب اين جشن گفته اند كه هرگاه روزها و شب ها را جداگانه بشمارند، ميان آن و آخر سال عدد صد بدست مي آيد و برخي گويند علت اين است كه در اين روز زادگان كيومرث، پدر نخستين، درست صدتن شدند و يكي از خود را بر همه پادشاه گردانيدند” و برخي برآنند كه در اين روز فرزندان مشي و مشيانه به صد رسيدند و نيز آمده : “شمار فرزندان آدم ابوالبشر در اين روز به صد رسيد .”
نظر ديگر اينكه سده معروف، صدمين روز زمستان از تقويم كهن است، زمستان در تقويم كهن 150 روزه و تابستان 210 روزه بوده است و برخي گفته اند كه اين تسميه به مناسبت صد روز پيش از به دست آمدن محصول و ارتفاع غلات است.
زنده ياد استاد مهرداد بهار معتقد است كه واژه سده از فارسي كهن به معني پيدايش و آشكار شدن آمده و آن را برگزاري مراسمي به مناسبت چهلمين روز تولد خورشيد (يلدا) دانسته و مي نويسد: … جشن سده سپري شدن چهل روز از زمستان و دقيقا در پايان چله بزرگ قرار دارد. البته به جشني ديگر كه در دهم دي ماه برگزار مي شده و كمابيش مانند جشن سده بوده هم بايد توجه كنيم كه در آن نيز آتش ها مي افروختند. اگر نخستين روز زمستان را پس از شب يلدا – تولد ديگري براي خورشيد بدانيم، مي توان آنرا هماهنگ با جشن گرفتن در دهمين و چهلمين روز تولد، آيين كهن و زنده ايراني دانست. (در همه استان هاي كشور و سرزمين هاي ايراني نشين، دهم و چهلم كودك را جشن مي گيرند) و اين واژه “sada” (اسم مونث) كه به معني پيدايي و آشكار شدن است ، در ايران باستان sadok و در فارسي ميانه sadag بوده و واژه عربي سذق و نوسذق (معرب نوسده) از آن آمده است.
پيشينه اسطوره اي پيدايش آيين و جشن سده: از اسطوره هاي جشن سده تنها يكي به پيدايش آتش اشاره دارد. فردوسي مي گويد: هوشنگ پادشاه پيشدادي، كه شيوه كشت و كار، كندن كاريز، كاشتن درخت … را به او نسبت مي دهند، روزي در دامنه كوه ماري ديد و سنگ برگرفت و به سوي مار انداخت و مار فرار كرد. اما از برخورد سنگها جرقه اي زد و آتش پديدار شد. هم در كتاب “التفهيم” و هم “آثارالباقيه” ابوريحان، از پديد آمدن آتش سخني نيست بلكه آنرا افروختن آتش بر بامها مي داند كه به دستور فريدون انجام گرفت و در نوروزنامه آمده است كه : “آفريدون … همان روز كه ضحاك بگرفت جشن سده برنهاد و مردمان كه از جور و ستم ضحاك رسته بودند، پسنديدند و از جهت فال نيك، آن روز را جشن كردندي و هر سال تا به امروز، آيين آن پادشاهان نيك عهد را در ايران و دور آن به جاي مي آورند.”
برگزاري جشن سده:
الف) تا دوره ساساني: فردوسي آنرا به هوشنگ نسبت مي دهد و ابوريحان بيروني و نوروزنامه آنرا از فريدون مي دانند و همچنين رسمي شدن جشن سده به زمان اردشير بابكان منسوب گرديده است، اما در هيچكدام به شيوه برگزاري آن اشاره اي نشده است.
ب) بعد از ساسانيان: مورخان و نويسندگاني چون بيروني، بيهقي، گرديزي، مسكويه و … از شيوه برگزاري جشن سده در دوران غزنويان، سلجوقيان، خوارزمشاهيان، آل زيار و … تا دوره مغول بسيار نوشته اند. از آيين هاي عامه مردم سندي نداريم اما در حضور شاهان، رسم شعرخواني بود و نيز پرندگان و جانوراني به آتش انداخته مي شدند و گياه خوشبو تبخير مي كردند تا مضرات آن را برطرف كنند.
ج) در عصر حاضر: در مازندران، كردستان، لرستان،و سيستان و بلوچستان؛ روستاييان و كشاورزان و چوپانان و چادرنشينان نزديك غروب يكي از روزهاي زمستان (آغاز نيمه يا پايان زمستان) روي پشت بام، دامنه كوه، نزديك زيارتگاه، كنار چراگاه و يا كشتزار آتشي افروخته و بنا بر سنتي كهن پيرامون آن گرد مي آيند بدون آنكه نام جشن سده بر آن نهند.
ولي در كرمان جشن سده يا سده سوزي در بين تمامي اقشار مردم كرمان، مسلمان، زرتشتي، كليمي … رواج دارد كه همه ساله در دهم بهمن ماه برگزار مي شود. در بين چادرنشينان بافت و سيرجان سده سوزي چوپاني برگزار مي شود كه شب دهم بهمن آتش بزرگي بنام آتش جشن سده، با چهل شاخه از درختان هرس شده كه نشان چهل روز “چله بزرگ” است در ميدان ده برمي افروزند و مي خوانند: سده سده دهقاني/ چهل كنده سوزاني/ هنوز گويي زمستاني.
چنانكه از كتاب ها و اسناد تاريخي برمي آيد جشن سده جنبه ديني نداشته و تمام داستان هاي مربوط به آن غيرديني است و بيشتر جشني كهن و ملي به شمار مي آيد و وارث حقيقي جشن سده نه فقط زرتشتيان، بلكه همه ايرانيان اند، ميراثي كه به بسياري از كشورهاي همسايه نيز راه يافت.
+ تارنمای یتا اهو
+ نسک از نوروز تا نوروز

posted by شارمین مهرآذر @ 2:17 PM, ,

تهاجم تازیان و حوادث پس از آن

بسیاری از تاریخ نویسان و پژوهندگان در باره علت سقوط ساسانیان و کیفیت زندگی تازیان در آن روزگار مینویسند که : تازیان هنوز از تمدن و فرهنگ و اخلاق انسانی بویی نبرده بودند.
زبان تازی در کام فرمانروایان صحرا از ریگ های تفته بیابان هم خشک تر و بی حاصل تر بود در سراسر بیابانهای فراخ و بی پایان ، اگر نغمه ای میافکند سرود جنگ و غارت بود و نوای راهزنی و آدم کشی.
در آن روزگار تازیان در زیر چادرهای مونین و در میان صحرای خشک ، فقط میتوانستند برای سد جوع به شکار درندگان وحشی که در کویر زندگی میکردند بپردازند ، و با شیر شتر رفع عطش نمایند.
زشیر شتر خوردن سوسمار ......عرب را به جایی رسید است کار
که تاج کیانی کند آرزو .....تفو برتو ای چرخ گردون تفو
ولی در ایران آن عصر ، شهرت و آوارزه دانشمندان و دلیرمردان ( بزرگمهر ، انوشیروان، بهرام چوبین و...) در دنیای متمدن آن روزگار ، زبان زد دربارها و مردمان دیگر کشورها بود. به طور کلی زیان تیره ایرانی ، زبان شعر و ادب ، زبان ذوق و خرد و فرهنگ دوهزار ساله بود. زبان تیره ای بود که از دانش و خرد به قدر کفایت بهرهمند بودند:
تو به صد نغمه ، زبان بودی و دلها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خاموش شدی
غالب پژوهندگان وقتی به مرز برخورد عرب و ایرانی میرسند ناگزیر از تاریخ میپرسند که آنهمه تمدن و فرهنگ و بزرگی چه شد ؟که به محض حضور پا برهنگان تازی ، وهمنشینی با تازه مسلمانها آنچنان در تنگنا و مغاک فرو افتادند که همه درخشندگی های اجتماعی و فرهنگیشان تبدیل به سیاهی و مناهی شد!
آنچه از آثار تاریخی برمیآد آنکه : ایرانی متمدن ، شهرنشین و صاحب فرهنگ ، نرم گوی و صلح جو در مقابل زبان خشک و تلخ تازی ها ، سختی و خشنونت بیابانگردها و طی دسیسه های عوامل درونی (سلمان و مرزداران و عده زیادی از موبدان) دچار یک دگرگونی اجتماعی و متقابلا فرهنگی شد که اجبارا به آن تن در داد.
سران عرب واقف شدند که تمدن و فرهنگ و زبان استوار پارسی به آنان مجال نخواهد دا تا در ایران پای بگیرند و زبان ناقص خود را به ایرانیان تحمیل کنند در نتیجه درصدد برآمدند تا با همه قدرت مخرب خود زبان و فرهنگ و سیستم اجتماعی ایرانیان را تضعیف نمایند.به همین جهت در هر شهری که وارد میشدند و به خط و زبان و نسکس که برمیخوردند به سختی با آن به مخالفت برمیخاستند.
چنانکه وقتی "قتیبه ابن مسلم" سردار عرب به خوارزم رسید و و آن درخشندگی زبان غنائی خوارزمیان رادید دستور داد تا هرکس را که به زبان و خط خوارزمی مینویسد و از تاریخ و علوم آگاهی دارد بدون ملاحظه از دم تیغ بگزرانند.با وجود همه فشار ها و سختگیریها مردم خوارزم در مقابل تازیان ایستادند و دست از خط و کتابت خویش برنداشتند.
مردم بخارا که ظاهرا به زور شمشیر مسلمان شده بودند ، و در امور جاری از تابع حکام تازی بودند اما قرآن و نماز را به پارسی میخواندند که سخت خشم عربها را بر می انگیخت.
زمانیکه سعد ابن وقاص سردار عرب بر مدائن پایتخت ساسانی ها تسلط پیدا کرد در انجا به کتابخانه های بزرگی برخورد نمود که در آن ده ها هزار نسک (کتاب) به زبانهای مختلف فهرست بندی شده بود هنگامیکه این وقاص با آنها برخورد کرد نامه ای به مولایش عمر فرستاد که با این همه نسک چه کند عمر ابن خطاب در پاسخ وی نوشت : که نسکهارا به آب بیافکن و یا در آتش بسوزان ، زیرا خداوند برا ما قرآن را فرستاده که برای هدایت و راهنمایی مسلمانان کافیست. سردار عرب که در تمام عمرش ، جز نهب و غارت و کشتار کار دیگری را نمیشناخت و طبیعتا اهل علم و ادب نیز هم نبود ، نه سواد داشت و نه کتاب را چیز مفیدی میدانست دستور داد تا با پیروی از دستور مولایش تمام نسکها را به آب بیافکنند و یا در آتش بسوزانند.بدینگونه بود که زبان تازی با پیام تازه برادری و برابری و نشان دادن راه بهشت به ایرانیان به جامعه متحیر و درعین حال از هم پاشید ایران رخ نمود ، و هر باور و نگر مخالفی را با شمشیر آخته به دوزخ و آتش جهنم حواله نمود.بدین طریق زبان خسروان و موبدان و اندرزگویان بتدریج درتنگنای خاموشی فرو رفت ، ولی تازیان با آنهمه خشونت هرگز نتوانستند درخشندگی و جلادت زبان پارسی را از بین ببرند.
ادامه این جستار پس از نوشتاری در مورد جشن سده پیگیری میشود.

posted by شارمین مهرآذر @ 7:16 AM, ,

جنبشهای ضد فئودالی ایرانیان در اوایل خلافت عباسی


با فروپاشی شاهنشاهی ساسانی نظام اجتمائی ایران که در حال انتقال به بورژوائی بود بر افتاد و نظامی بسیار عقب افتاده و ابتدایی که تازیان جهاد گر از ژرفای بیابانهای عربستان با خود آورده بودند برقرار شد .نظام پسندیده جهادگرانی که ایران و عراق را به تصرف خود در آورده بودند براستی نظامی شبه برده داری بود.
نظامی که در ایران پس از تهاجم تازیان بر ایران حاکم شد ایران را تازمان قبل ماد به عقب بازگرداند .تنها قیام ابومسلم خراسانی بود که امیدهایی را در ایران پدید آورد ، که شوربختانه با مطالبات فئودالی همخوانی نداشت. البته این نکته گفتنی است هم اکنون ابومسلم از این جهت دارای ارزش و نامی است که 600 تازی را از لب تیغ خود گزراند. پس از او :

استادسیس :
نخستین تلاشی که در مقابله با نظام فئودالی نوین ، نهضتی بود که به رهبری دو بزرگمرد ایرانی ، یکی استادسیس از خراسان و دیگری حریش از سیستان به راه افتاد. بنا بر گزارشها ( تاریخ یعقوبی) در سال 142 استادسیس در بادغیس به پاخاست ( اکنون در مرکز افغانستان). مردم بادغیس خراسان و سیستان همه با او بودند.وی به مرورود حمله برد و «اجشم مرورودی» را کشت ، و مردم مرورود ( تازیان) را به قتل رساند.
افسرانی چون معاذ ابن مسلم ، جبرئیل ابن یحیا و حماد ابن عمرو و ابوالنجم سیستانی و داود ابن کراز را شکست داد . دستور مقابله با استادسیس را خلیفه عباسی به خازم ابن خزیمه ( یکی از سرهنگان تازی ارتش عباسی) سپرد و به پسر ولیعهدش مهدی که در آن هنگام در نیشابور بود دستور فرستاد که همه گونه همکاری را با خازم ابن خزیمه به عمل آورد . یک نیروی 28 هزار نفری همراه خازم بودند .ترارخداه از شاهزادگان سرق سغد نیز همراه خازم بود ، سلاح مردان استادسیس بیل و تبر و ریشه و چوبدستی بود.
مورخان تازی که علاقه به شرح پیروزیهای پیاپی سپاه وحشی اسلام دارند ، درباره چگونگی جنگهای استادسیس و شعارها و اهداف او سخنی به میان نیاورده اند.این شیوه ای است کهنسبت به همه قیامها و جنگهای ایرانیان از زمان فتوحات تازیان به بعد در همه نوشتارهایشان به چشم میخورد.
گزارش جنگهای استادسیس با تازیان ، رشادتهای مسلمانان را در برمیگیرد ، و در نهایت به آنجا میرسد که پس از سه سال و کشتار بیش از هفتاد هزار تن از روستائیان شورشی توسط خازم ابن خزیمه و اسارت بیش از بیست هزرا تن از یاران استادسیس در نهایت وی به محاصره خازم ابن خزیمه در آمد و در طی کذاکراتی که با خازم انجام داد قرار شد سی هزار تن از یارانش کشته و یا اسیر نشوند. در گزارشها و اسناد تاریخی آمده است خازم یاران استادسیس را بخشود تا به روستاهایشان برگردند. استادسیس را خازم به بغداد فرستاد ، و در آنجا به دستور خلیفه منصور وی به تیغ سپرده شد.

یوسف برم :
پس از استادسیس روستائیان سغد (میانرودان) پیرامون مردی به نام یوسف برم گرد آمدند ، که به نوشته یعقوبی از موالی ثقیف بود ؛ یعنی از خاندانهای ایرانی بود که در زمان حجاج ثقفی زیر قیموت عرب قرار گرفته و مسلمان شد. منابع تاریخی ما با یک اشاره کوچک از قیام وی از آن گزشته اند.ولی دامنه شورش برم را میتوان از آنجا درک کرد یکی از برادران هرثه ابن اَعَین (از سرهنگان بالارده عباسی) در شورش او کشته گردید.فرجام این قیام مانند هرقیام روستایی ، شکست همراه با کشتار روستاییان بود .یوسف برم در سال 156 ( تاریخ یعقوبی) پس از مذاکراتی تن به تسلیم داد ، او را به بغداد فرستادند و در همانجا دست و پاهایش را به دستور خلیفه بریدند و تن وی را بدار آویختند.

posted by شارمین مهرآذر @ 1:11 AM, ,

زرتشت و آموزشهاي او

پژوهنده دانشمند آقاي دكتر حسين وحيدي دركتاب خود مي فرمايد : " همان گونه كه مي بينيم در سرودهاي اشوزرتشت ديالكتيك را نخست درهستي تشخيص ميد هد و سپس بنياد انديشه و منش آدمي را بر چنين نگرشي استوار ميكند و متاسفانه در درازناي تاريخ بويژه در پايان دوره ساساني و پس از آن و تا به امروز درباره انديشه هاي اشوزرتشت كه در گاتها آمده برداشتهاي بسيار بادرستي مي شود و نگرش ديا لكتيكي اشوزرتشت به هستي و انسان ، به چهره جنگ اهورامزدا و اهريمن در ميآيد ، حال آنكه در گاتها آنچه هست پيكار بين سپنتا من و اهرمن است كه "سپنتا " به معني پاك و سازنده است و" انگره " به معني زشت و ويرانگر و "من " كه درواژه هاي دشمن و بهمن بجا مانده به معناي انديشه ناپاك و ويرانگر ، نه جنگ بين اهورا مزدا و اهريمن يا ثنويتي كه برخي به آن معتقدند.
درفرهنگ زرتشتي نيكي دريك واژه فشرده مي شود و آن اشا يعني راستي و بدي هم در يك واژه فشرده ميشود و آن دروج يا دروغ است . اولي سازنده هستي و دومي ويرانگر آنست نيروي سازنده در انديشه " سپنتا من " و نيروي ويرانگر در انديشه انگره مينوست .
راستي سازنده تن و روان و دروغ بي ساماني و كژ انديشي است . در ديدگان اشوزرتشت جهان آورده گاه دو كشش همزا د و هميستار (ضد ) است كه يكي سازنده و ديگري ويرانگر است و اين دو درهر زمينه و آوردگاهي ، از انديشه آدمي گرفته تا ساختمان اجتماعي و جهاني پيوسته بر ضد يكديگر در تكاپو و پويش اند و آدمي پيوسته به سود سپنتا من و بر عليه انگرمن تلاش كند .
موبد فيروز آذرگشسب در ترجمه گاتها يا سرودهاي آسماني اشوزرتشت درباره نيكي و بدي مي نويسد:
" اشوزرتشت جهان هستي را ميدان مبارزه و كشمكش دائم دو نيروي ضدين سپنتا مينو و انگره مينو دانسته و مي فرمايد : اين دو گوهر همراه و همزا د در عين حال كه با هم مخالف و درستيزند لازم و ملزوم يكديگر نيز مي باشند . و جود اين دو گوهر با هم آفرينش و هستي را پديد مي آورند . مثلا نيروي مثبت و منفي در عين مخالف بودن با يكديگر موجب بوجود آمدن برق ميگردند .

نيروي جاذبه و دافعه موجب ثابت ماندن كرات آسماني درجاي خود ميبا شند . نيك و بد و زشت و زيبا بستگي به طرز انديشه ما دارند . آنچه به سود ما است نيك و آنچه به زيان م باشد آن را بد و نا زيبا مي شماريم .
بنا به فرموده " اشوزرتشت " آنچه دراين جهان وجود دارد از آفرينش خداوند يكتا ميباشد و در ذات خود نيكوست و به منظور خاصي آفريده شده اند .
به عبارت ديگر نيك و بد و زشت و زيبا از زماني بوجود ميايند كه بشر پا به عرصه وجود ميگذارد و نيروي تشخيص و تميز او به كار مي افتد و به طوري كه در بند سوم از هات 30 يسنا آمده است : آن دو گوهر همزاد درآغاز درعالم تصوير پديدار مي گردند كه يكي نيكي و ديگري بدي در انديشه و گفتار و كردار .
چنانچه از مفاد بند بالا روشن مي گردد دو گوهر سپنتا و انگره دو مينو و دو گوهر همزادي هستند كه در برابر هم قرار گرفته اند و درعالم انديشه به صورت نيك وبد ظاهر ميگردند . اصلا مفهوم خود " مينو " انديشه و منش ميبا شد كه يكي گوهر پاك يا انديشه فزاينده و سازنده است و ديگري گوهر ناپاك يا انديشه ويرانگر و تباه كننده .
انگره مينو كه بعدها درزمان ساسانيان به صورت اهريمن تغيير شكل يافته است نميتواند خالق شر باشد و در برابر اهورامزدا ، هستي بخش داناي بزرگ و سر چشمه نيكيها قرار گيرد .اهريمن در نهاد بشر وجود و بستگي به انديشه ويرانگر شيطان صفتان و دد منشان داشته و به هيچ وجه وجود خارجي ندارد .
به عبارت ديگر ميتوان سپنتا مينو و انگره مينو را به فرشته خوئي و اهريمن صفتي تعبير كرد كه هردو در خوي و خصلت و انديشه و نهاد انسان قرار دارند و ازو جدا نيستند منتها بنا به آخر بند 3 همين يسنا دانايان و فرزانگان راه نيك و درست را برميگزينند ولي نابخردان چنين نخواهند كرد و به بيراهه خواهند رفت " شخص نادان و كود دل گرفتار هواي نفس و كج خيالي خود شده و به راه خطا خواهد رفت و در نتيجه كارهاي ناشايست و غير انساني ازو سر خواهد زد و رفته رفته ددمنشي و اهريمن صفتي دراو ظهور و بروز خواهد نمود و تجسمي خواهد بود از اهريمن انسان نما ولي شخص فرزانه و دانشمند راه نيك اختيار خواهد كرد و بر هوسهاي نفساني خويش مهار خواهد زد و با كارهاي انساني و شايسته خود فرشته اي خواهد شد به صورت انسان ".
+زرتشت و تعالیم او
+دین بهی
+سرودهای زرتشت

posted by شارمین مهرآذر @ 2:07 AM, ,

تاثیر موسیقی ایرانی در موسیقی تازی

برخی نویسندگان عرب زبان, دانسته یا ندانسته میکوشند همه دانشها و هنرهای رایج در عصر درخشان اسلامی را از آن قوم عرب و زاده اندیشه ایشان وانمایند و هیچگاه دوست نمیدارند اعتراف کنند که این دانشها و هنرها در ایران روزگار ساسانی شناخته و رایج و پیشرفته بوده است و همانها است که با دست گروهی از خود ایرانیان تازه مسلمان در قالب زبان عربی ریخته شده است و همانها است که پایه و مایه تمدن و فرهنگ عصر اسلامی گردیده است و حتی خشنود میشوند اگر بتواند پیشینه برخی وسایل تمدنی را به عبریان و سریانیان حتی حبشیان نسبت دهداما به ایرانیان نسبت ندهد.
باری بی شک چنانکه نویسندگان قدیم و نیز دانشمندان بی طرف عرب زبان در عصر ما نوشته اند , در میان عربهای روزگار جاهلی از موسیقی جز "حدا" که برای شتران خوانده میشد و "نصب" که یک گونه حدا ولی با آهنگ تندتر است, چیزی شناخته نبوده است.
ابزارهای موسیقی نیز از بوقهای شاخی و دهلهای ساده و دفهای چهارگوشی زنان مویگر همگام مویگری بر مردگان می نواختند,برتر نبوده است.
برعکس آنجا , فن موسیقی در ایران تا آنجا به والایی گرایده بود و جنبه علمی داشت که برای نوشتن آوازها الفبای ویژه ای مانند نت نویی در امروز بوده و با آن الفبا چنانچه محمد بن اسحاق در گذشته به سال 378 هجری در کتاب الفهرست نوشته است , نوای پرندگان و شر شر آبها و غریو بادها و هراس جانوران را نیز می نگاشتند.
علی بن حسین مسعودی در گشته به سال 345 هجری شماره نشانه های این خط ایرانی را 160 نشانه نوشته است .باری هنر موسیقی در عصر ساسانی هم از جنبه علمی تا آنجا پیش رفته بوده است که هنگام ترجمه کتابهایی که در این هنر بوده است از فارسی به عربی مایه ها و راهها و بهره ها و بیشتر سازها به همان شکل فارسی یا با اندک شکستگی در واژه , به زبان عربی در آمده و به کار رفته و تا کنون رایج مانده است.
درباره پیشینه آواز خوانی در عرب ,همه تاریخ نویسان نوشته اند که ابن سریج خواننده معروف حجاز آوازه خوانی را از بنایانی یاد گرفته است که به فرمان الله بن زبیر برای نوسازی خانه کعبه از ایران به مکه آورده بودند . اینان به فارسی آواز می خواندند و ابن سریج آوازها را از آنان یاد گرفت و به عربی برگردانید.
آقای عباس عزاوٌی که از نویسندگان مشهور عراق است نوشته : آهنگهای موسیقی ایرانی در شهر مدینه بوسیله نشیط فارسی و طویس سائب خاثر که همه ایرانی مهاجر بوده اند رواج یافته و و معبد و ابن سریج در مکه شاگردان اینان بوده اند.
باری پس از آنکه موسیقی ایرانی در سده اول هجری رواج یافت و در مدینه و مکه آواز خوانانی نظیر طویس و ابن مسحج و معبد و سائب خاثر پدید آمدند , موسیقی مجاز شناخته و آزاد شد . آنگاه نوبت به بغداد میرسد.
عراق کانون فرهنگ و تمدن ایران در عصر ساسانی است "دول ایرانشهر "نامیده میشده است .در اینجا بوده که نوابغی در فن موسیقی پدید آمده که بیشتر ایرانی اند. در پیشاپیش این نوابغ نام ابراهیم و پسرش اسحاق که از مردم شهر ارگان (ارجان نزدیک بهبهان کنونی) بوده اند مشهور است.
هنر موسقی ایرانی و هنرهای وابسته به آن رقص در محیط متمدن بغداد تا آنجا پیش رفت که که حتی بانوانی از دودمان عباسی از این هنر بهره داشته اند.در این مورد داستان علیه دختر مهدی عباسی زبانزد همگان است.
در زمینه سازها , محمد بن نباته مصری نوشته است که نصربن حارث بن لکده پزشک مشهور عرب زبانی که در دانشگاه گنده شاپور (جندی شاپور ) خوزستان درس می خوانده است در همانجا نیز با موسیقی و آواز ایرانی آشنا شده و بربط نوازی را که یکی از وسایل درمان برخی بیماریهای درونی و روانی بوده , آموخته و و چون به مکه باز میگردد در آنجا بربط نوازی را رایج میکند.
پژوهشی ساده در کتابهای موسیقی که به زبان عربی نوشته شده است آشکارا نشان می دهد که نود در صد نام آوازها و نام سازها در عربی ,ایرانی است و به همان شکل ایرانی و گاهی با اندک شکستگی در زبان عربی رایج مانده است. واژه خنیاگر که در عربی به شکل( خنیاکر) و ( هنیاکر ) به کار رفته و از آن مصورهایی به شکل "خنگره "و "هنکره " و فعلها ساخته و به کار برده اند, معنی موسیقی دان به طور مطلق نداشته است , خنیاگر به خوانندگان و نوازندگانی گفته شده که در بزمها و شادیها گونه ای موسیقی سبک (به اصطلاح امروزی بزن بکوب) می نواخته اند .اینگونه آوازها در فارسی ماحوزه و ماحوزی می گفته اندکه بیشتر در میخانه و خرابات خوانده میشد,همین واژه نیز در عربی رایج بوده . واژه (ماهور) که امروز نام یکی از دستگاههای شادی آفرین موسیقی ایرانی است صورتی از واژه (ماحوز) در این معنی است.

اینک به نام برخی از سازها اشاره می شود:
بربط:
این ساز در موسیقی عربی ساز اصلی به شمار می آمده و همه تعریفهای آوازها در کتابهای موسیقی از روی داستانهای (پرده ها) این ساز و چهار سیم آن بیان گردیده است . گاهی بربط را عود و مذهر هم ترجمه کرده اند.
جای سرانگشت نوازنده را بر دسته بربط یا سازهای دیگر دستان می نامیده اندو این واژه را در عربی به (دساتین) جمع بسته اند.
لفظ پرده در عربی بیشتر به معنی گام در موسیقی به کار رفته و آنرا به شکل "برده" جمع "بردوات" به کار برده اند.

شستا:
نام سازی است که دارای شش تار است و همان است که امروز آنرا "تار"می گوییم.
تنبور:
این واژه به شکل طنبور در زبان عربی راه یافته است.
چنگ:
واژه چنگ به دو شکل عربی شده است:
1) صنج که جمع آن "گصنوج" است که دو صفحه گرد فلزی است که از صدای به هم زدن آنها مایه هر آواز را نگه می دارند و آواز را پاره پاره می کنند.
2) جنک که جمع آن "جنوک"است.
رباب :
که به همین شکل در عربی به کار میرود.
کمانچه :
که به دو شکل کمنجه و کمنجا وارد شده است.امروزه در کشورهای عربی به جای ویلون لغت فارسی کمان را به کار می برند.
سرنا:
که به شکلهای صورنا, سرنا, زرنا و صرنایه به کار رفته و نیز واژه صور که به معنی شیپور استسبک شده این کلمه فارسی است.
گاودم:
این ساز که یک ساز رزمی ایرانی بوده و نام آن در شاهنامه بسیار آمده است به شکل جاودم عربی شده است.

قانون:
این ساز که میگویند مخترع آن فارابی است به همین شکل و معنی در زبان عربی به کار رفته است.
سنتور :
نام سنتور در عربی به شکل "سنطیر"آمده است.
داره:
نام داره که به غلط در ایران (دایره و داریه )گفته می شود در عربی به شکل "طاره"و"طار" آمده.داره زن را "طاریه"میگفته اند.

باسپاس فراوان تارنمای :
يتا اهو

posted by شارمین مهرآذر @ 1:44 AM, ,

اندیشه نیک

موریس مترلینگ میگوید : " قوانین اخلاقی که زرتشت تعلیم داده است یکی از عالیترین و ساده ترین مقررات اخلاقی جهان است."
شاید منظور وی از مقررات ساده اخلاقی زرتشت ، گفتار ، پندار و کردار نیک باشد که در واقع جوهر اخلاق است و با پیروی از آن میتوان به کمالات انسانی رسید . این سه اصل آنچنان پایه و اساس محکمی دارد که بقول پروفسور ویتنی " کاخی که زرتشت بروی سه ستون بلند و زیبای گفتار ، پندار و کردار نیک استوار داشته هیچگاه ویران نخواهد شد."
او در ستایش از این سه اصل میگوید : " .....از برای عیسی چگونه ممکن بود آئینی که زرتشت در جز آن اندیشه ، کردار و گفتار نیک را بیان نموده بود ، بهتر و پاک تر از او بیان دارد.آیا این سه کلمه دارای همه چیز نیست و اساس کلیه مذاهب بشمار نمیرود؟ آیا ممکن است کسی از مرسلین پارسا چیزی به آن بیفزاید. شاید کسی پاسخ گوید آری ، عشق عیسی را میتوان ضمیمه آن نمود ، ولی کسی را که اندیشه خوب و پاک است نه تنها عیسی بلکه سراسر جهان و خالقش را دوستار خواهد بود. کسی را که اندیشه پاک است لاجرم دل هم پاک است.همیشه اندیشه نیک بنیان حقیقی کردار و گفتار نیک است ."
گایگر ، یک اوستا شناس دیگر با اشاره به نقش مهمی که اندیشه نیک در زندگی ایفا میکند میگوید : پایه و اساس آیین مَزدَیَسنا ابرام بر این نکته است که پاکی اندیشه پایه و اساس کلیه رفتار ها و گفتار ها در طول زندگیست.
آری ، پاکی اندیشه سنگ بنای کاخ باشکوه اخلاق است.بقول نگر کار " زرتشت روح حقیقی دین خود را در شعار معنوی و سه اصل خود گنجانیده است."
در مورد این سه اصل مکرر به مطالبی در کتابهای مقدس به دینان برمیخوریم. مثلا در "زاداسپرم" کرحله اول کمال اندیشه نیک مرحله دوم ،گفتار نیک و مرحله سوم کردار نیک است.
و درستی وظیفه لذت بخشی است که یک زرتشتی را به Vohu vuhistem و یا بزرگترین نیکی میرساند و تنها از این راه است که او قادر میگردد به Vohu vuhistem ( بهترین زندگی) برسد.
امروزه زرتشتیان راه راستی را " اشویی" میخوانند و پیرو راستی را "اشون" مینامند. آنها دراین کلمه معنی اَشا را محدود کرده اند به پاکی جسمی و روحی و اخلاقی درنتیجه معنی برتر عرفانی اش گم گشته است ، برای دسترسی پیدا کردن به معنی برتر این کلمه که باید به آثار بجای مانده از آذرباد مهراسپند مراجعه کرد.

posted by شارمین مهرآذر @ 1:43 AM, ,

جشن دیگان (2 ، 9 و 17 دی)

واژه دی ، آفریدن و آفریدگار معنی میدهد . در ماه دی ، غیر از روزِ ماه که اورمزد نامیده میشود و نام خداونداست ، سه روز دیگر به نامهای دی بآدُر ، دی بهمر و دی بدین وجود دارد. بنابرین جشن دیگان برابرست با یکی از این روزها در ماه دی که دوم ، نهم و هفدهم در تقویم خورشیدی است . در ایران باستان جشن دیگان نخستین بار در روز اومزد در ماه دی ، که خرم روز نیز نام داشت برگزار میشده است.در این روز کعه روز پس از شب چله است ، پادشاه و حاکم شهر دیدار عمومی با مردم داشته اند . اکنون نیز برخی از زرتشتیان در برخی از شهرها و روستاها یکی از روزهای دی یا همه آن را جشن میگیرند. همانند جشنهای ماهیانه دیگر ، کوشش میکنند تا در محلهای عمومی مانند آدریان و آتشکده گرد هم آیند و جشن دیگان را با سرور و شادمانی برگزار کنند.

posted by شارمین مهرآذر @ 2:05 AM, ,

نادر گیتی ستان ( بخش پایانی)

نادر به همراه لشكرش به سوى اصفهان حركت كرد و در نزديكى اصفهان اردوى خود را در بيرون شهر زده و شاه طهماسب را به بهانه سان ديدن از سپاه به اردوگاه دعوت كرد و همگى افسران ارتش خود را نيز پيش خواند و در پيش روى همه از شاه طهماسب بازخواست كرد كه چرا به ميهن خيانت كرده و به افسران گوشزد كرد كه در پيمان بغداد نامى از افسران و سربازان ايرانى كه در دست دشمن اسير شده اند، برده نشده و اين براى يك پادشاه بزرگترين ننگ است كه برادران و هم ميهنانش را به دست دشمن دهد كه هر رفتار ناشايستى با آنها بكنند. سرانجام افسران ايران در برانداختن شاه طهماسب هم راى شده و شاه چون هيچ چاره ديگرى نداشت، از پادشاهى مستعفى و صورت مجلس تنظيمى را امضا كرد.
با اينكه همگى افسران تقاضا كردند نادر تاج شاهى برسرنهد، نادر نپذيرفت و شاهزاده عباس ميرزا فرزند هشت ماهه طهماسب را به نام شاه عباس سوم به پادشاهى برگزيد و شاه طهماسب را به همراه خانواده اش به مشهد اعزام و خود زمام امور را به دست گرفت. نادر بلافاصله به سمت غرب كشور جهت عقب راندن اشغالگران لشكركشى كرد و شهرهاى بغداد و كركوك را محاصره كرد. امپراتورى عثمانى براى جلوگيرى از سقوط بغداد، بزرگترين سردار تاريخ خود را به نام توپان عثمان پاشا به همراه يكصد هزار تن از سربازان ورزيده به بغداد اعزام كرد كه در اين زمان نادر پس از مطلع شدن با پنجاه هزار تن از سربازان خود به سوى دشمن شتافته و پس از راهپيمايى ۱۱۰ كيلومترى، در نزديكى سامره به دشمن تا دندان مسلح خويش كه در حال استراحت و تازه نفس بود، رسيد. سپاه عثمانى پس از مشاهده لشكر خسته ايران بلافاصله حمله ور شد و در نهايت ايرانيان در اين جنگ شكست خورده و عقب نشينى كردند. شكست ناگهانى نادر از ارتش عثمانى گروهى از دشمنان او و هواخواهان شاه طهماسب را گستاخ كرد. برخى از بزرگان كشورى چون آب را گل آلود ديدند، مردم را نسبت به نادر بدبين نموده و خودسرى آغاز كردند. نادر براى خوابانيدن شورش احتمالى، طهماسب قلى خان جلاير افسر دلير و باوفاى خود را به فرماندارى نظامى اصفهان برگماشته و در همدان از لشكر شكست خورده خويش سان ديده، تمامى آنان را به فراخور حال انعام داد و هنوز سه ماه از شكست ايران نگذشته بود كه نادر با لشكرى عظيم به سمت بغداد حركت كرد و در نهايت نادر در بزرگترين نبرد خود با عثمانى در محله اى به نام «سورتاش» موفق به شكست عثمانى و كشتن توپان عثمان پاشا بزرگترين سردار نامى آنان گرديد. پس از مرگ توپان عثمان، نادر پيكر بى جان و سر بريده وى را با احترامات كامل نظامى به سوى عثمانى فرستاد و بدين ترتيب موفق شد كليه شهرهاى اشغالى را آزاد و اسيران دربند را به آغوش ايرانيان بازگرداند.نادر پس از آزادى كليه مناطق اشغالى در غرب و شمال غرب به سمت شمال ايران لشكركشى كرد كه بلافاصله روسيه تمامى شهرهاى متصرفه ايران را بدون درگيرى تخليه و مجدداً به صاحبان اصلى خويش بازگرداند.
سپس نادر در هنگام مراجعه، در دشت مغان در سال ۱۱۴۸ هجرى قمرى زمانى كه بزرگان كشورى و لشكرى تجمع كرده بودند براى حاضرين سخنرانى و اظهار نمود كه تاكنون من آنچه لازمه كوشش و جانفشانى بود به جاى آوردم، دشمنان ايران مانند افغان، روس و عثمانى را از ميهن بيرون كردم اكنون مى خواهم به خراسان بازگشته آسايش نمايم. طهماسب ميرزا و پسرش عباس ميرزا هر دو زنده هستند شما هر يك از آن دو يا هر كسى را مى خواهيد به پادشاهى برداريد. در اين هنگام تمامى حاضرين متفقاً اعلام كردند، كسى جز نادر سزاوار شاهى نيست و پس از يك ماه در ۲۴ شوال ۱۱۴۸ هجرى قمرى نادرقلى افشار فرزند امامقلى به عنوان نادرشاه افشار، تاج شاهى را بر سر نهاد.

posted by شارمین مهرآذر @ 11:04 PM, ,

other points

بخشهای وبلاگ

John lives in Toronto and is a freelance illustrator and a designer/animator for CHUM Television. He writes about , design, and visual culture under the pseudonym Robot Johnny

مهمترین لینکها و سایتها

Claire Robertson is an illustrator and toy from Melbourne, Australia. While her illustration clients have included The New York Public Library, Scholastic and Cambridge University Press, it’s her blog Loobylu.com that brings her the most joy and which has attracted the most attention with rave reviews in the Wall Street Journal, WIRED Magazine and The Guardian.

About This Blog

کانون خردگرایی شعوبیه بر پایه راستی و منش پاک و بر سه بنیان پندار،گفتار و کردار نیک پایه گذاری شده و هدفش از نقد ادیان و خرافات تنها برای نشر آگاهی است. کانون به هیچ حزب و دسته سیاسی وابسته نیست و مستقل کار میکند.برای عضویت پس از خواندن قوانین کانون میتوانید به ما ایمیل بزنید تا آگاهی بیشتری به شما در این رابطه داده شود.

Contact Us

This is an open source template, which means that you are free to use it in any way you want to without any obligations. If you decide to use this template, I kindly ask you to leave the "Design by Andreas Viklund" link in the footer. I am also interested in seeing how my templates are used, so feel free to send me an e-mail with a link to your page. If you want more templates to choose from, check out the sites in the "Favorite links" menu to the right!

به ایران بیاندیش آزادی در دستان ماست

فرهنگ ایرانی گوید گستاخ باش تا شک کنی و شک کن تا بیاندیشی

جرات اندیشیدن داشته باش

آگاهی سرآغاز آزادی است

Archives

Previous Posts

آثار احمد کسروی

Links

براي عضويت در خبرنامه سايت ايميل خود را وارد كنيد.

Logo


make money online blogger templates

در صورت فیلتر تارنگار کانون جلوی آدرس اصلی کانون عدد1 را بگذارید اگر موفق نشدید با ما تماس بگیرید. تارنگار کانون را به دوستان خود معرفی کنید.