دُژَنپَشت

tarikh , farhang, tamadoone iran

 

فرخنده مهرجان باستانی، نوروز برهمگان شاد باد.

آمده نوروز در ایران زمین .... خاک ماشد رشک فردوس برین
بوی عطر نارنج و ترنج و عطر بید ... میتوان از تربت حافظ شنید
هموطن نوروز تو پیروز باد ...ای وطن هر روز تو نوروز باد

خداوندا این کشور را از دورغ،خشکسالی و دشمن محفوظ دار.
(دعای شاهنشاه داریوش بزرگ)

مهرجان نوروز:




در آيين هاي باستاني ايران براي هر جشن و يا مراسم مذهبي خواني گسترده مي شد كه در آن علاوه بر آلات و اسباب نيايش مانند : آتشدان ، ماهروي و برسم ، فراوردهاي فصل و خوراكي هاي گوناگوني نيز بر سر خوان (Xwan) نهاده مي شد. زيرا خوردن خوراك مذهبي يكي از رسم هاي ديني بود و ميزد( Mayazd ) ناميده مي شد.
اين خوان را بر صفه اي بلندتر از سطح زمين مي چيدند. ترتيب قرار گرفتن اشيا بر روي خوان نظم ويژه اي داشت و نماد اعداد مقدس بود. هميشه كوشش مي شد خوان نوروزي كه مربوط به مقدس ترين روز سال است ، هر چه بيشتر رنگين باشد. معمولا در اين گونه خوانها از بهترين بافته ها (پارچه سفيد رنگ) براي پوشش زير خوان و نفيس ترين قاب ها ، شمعدان ها آتشدان ها استفاده مي شد. اكنون به شرح اجزاي مختلف خوان نوروزي مي پردازيم.

هفت سين ، هفت شين يا هفت چين :



خوان نوروزي هفت پايه اصلي دارد كه هفت سين خوانده مي شود و چيزهايي را شامل مي شود كه نخستين حرف آنها سين است. هر چند برخي از افراد در هفت سين بودن آن شك كرده اند و مي پندارند كه بعد از حمله اعراب و ايجاد تغييرات ديني در ايران ، اين سفره هم دچار دگرگوني شده است. ولي بر اساس اسناد تاريخي اين ادعاها واقعيت ندارند.
براي مثال آنها مي گويند ايرانيان پيش از اسلام ، هفت شين داشتند و بر سر خوان نوروزي شراب و شهد مي گذاشتند. ولي هر دوي اين واژه ها عربي هستند و ايرانيان اگر قرار بود شراب بر سر خوان نوروزي بگذارند بايد هفت ميم مي داشتند. چون معادل فارسي شراب ، مي است.
برخي ديگر گفته اند كه ايرانيان پيش از اسلام به جاي هفت سين ، هفت چين داشتند و مواد خوان نوروزي را بر روي هفت ظرف چيني مي گذاشنتد. اما گويا آنها فراموش كرده اند ، ايرانيان باستان تماس مستقيمي با چين نداشتند و حتي در برخي از كتاب هاي قديمي واژه كينيان را به جاي چينيان بكار برده اند كه بيشتر منظور اهالي سمرقند بوده است.
اين سفره هفت سين به ياد امشاسپندان برپا مي شود.

هفت امشاسپندانAmahraspandan :
1- Ohrmazd (هرمزد) اهورامزدا : به معني سرور دانا است. از آنجايي كه نزد ايرانيان باستان هر يك از گل ها و درختان ويژه يكي از امشاسپندان (به معني پاكان جاويدان) است پس درخت مورد (ياس زرد) كه هميشه سبز و خرم است ويژه هرمزد بوده و يك شاخه از آنرا سر سفره نوروزي مي گذاشتند.

2- Wahman وهومن : به معني انديشه نيك است. ياس سفيد گل ويژه بهمن ماه است پس شاخه اي از آن زينت بخش گلدان سفره نوروزي مي شد.

3-Ardwahishtارديبهشت : سومين روز فروردين ماه ارديبهشت (اشاوهيشته يا ارئه وهيشته)است كه به (چم ) معني بهترين پاكي و راستي است. از آنجايي كه آتش سوزانندهء تمام پليدي ها و روشني بخش است پس بر سر سفره نوروزي هميشه آتشداني افروخته گذاشته مي شد. چون گل مرزنگوش ويژه ارديبهشت ماه است پس آنرا بر سر خوان نوروزي قرار مي دادند.

4- Shhrewar شهريور : چهارمين روز فروردين ماه است. واژه شهريور (خشتره وئيريه) به معني شهرياري آرزو شده يا كشور جاوداني است. اين امشاسپند نگهبان فلزات و دادگري است.

5- Spandarmad سپندارمزد : روز پنجم فرودين ماه سپندارمزد (اسفند) است كه به معني عشق و فروتني پاك (پارسايي) است. اسپند نشانهء وفا و بردباري است و بيدمشك گل ويژهء اوست.

6- kHordad خرداد : روز ششم فروردين ماه خورداد يا خوردات (هئوره تات) ، به معني كامل ،بي كاستي و رساست. گل سوسن ويژه اين امشاسپند است.

7- Amurdad امرداد : هفتمين امشاسپند امرداد (امرتات) است. امشاسپند امرداد نگهبان گياهان است و هميشه همراه خرداد (نگهبان آب) است. گل ويژهء آن زنبق است.

هفت سين

سبزه نودميده : سبزه ها را به تعداد هفت يا دوازده كه شمار مقدس برج ها است ، در قابهاي گرانبها سبز مي كردند. در كاخ پادشاهان 20 روز پيش از نوروز دوازده ستون از خشت خام بر مي آوردند و بر روي هر يك از انها يكي از غلات را مي كاشتند ، خوب روئيدن هر يك از آنها را به فال نيك مي گرفتند و مي گفتند كه آن دانه در آن سال پر بار خواهد بود. در ششم نوروز آن غلات را مي چيدند و به نشانه بركت و باروري در تالار پخش مي كردند.

خانواده ها معمولا سه قاب از سبزه ها را به نشانه هومت ، هوخت و هورشت بر خوان مي نهادند و بر روي آنها گندم ، جو و ارزن كه خوراك اصلي مردم بود سبز مي كردند. رنگ سبز آنها رنگ ملي و مذهبي ايرانيان بود و خوان نوروزي را زينت مي بخشيد. سبز شدن دانه نماد امشاسپند امرداد است. مردم بر اين باورند كه فروهر نيكان باعث باليدن و سبز شدن دانه ها به هنگام بهار مي شود.

سمنو : از جوانه هاي تازه رسيده گندم ساخته مي شد از آنجايي كه فروهرها باعث روئيدن گياهان و جوانه زدن آنها مي شوند ، خوردن اين جوانه هاي بارور سبب نيرومندي و باروري در تمام سال مي گردد.

سنجد : يكي از ميوه هايي است كه در خوان نوروزي گذاشته مي شود. چون بوي برگ و شكوفه درخت آن محرك عشق و دلباختگي است كه از مقدمات اصلي تولد و زايندگي است ، پس وجود آن نشانه اي از زايش كيهاني است.

سيب : روستائيان سيب را در خمهاي وپژه اي نگهداري مي كردند و پيش از نوروز به يكديگر هديه مي دادند. سيب با زايش هم نسبت دارد. بدين صورت كه اغلب درويشي سيبي را از وسط نصف مي كردو نيمي از آن را به زن و نيمه ديگر را به شوهر مي داد. بدين ترتيب مرد از عقيم بودن و زن از نازايي رها مي شد.

سكه زرد و سفيد :نمادي از امشاسپند شهريور كه نگهبان فلزات است و بودن آن بر سر خوان موجب بركت و سرشاري در آمد انسان مي گردد.

اجزاي ديگر خوان نوروزي :
1- آتشدان : آتشدان كه از آتش خاندان مايه مي گرفت در همه آيين هاي مذهبي بكار مي رفت و بايد در ميان خوان نهاده مي شد و دانه هاي مقدس اسپند به همراه چوب هاي خوشبو در كنار آن جاي داشت.

2- ماهروي و برسمBarsom : ماهروي همان برسمدان است. به علت اينكه تيغه هاي نگهدارنده برسم ها شكل هلال ماه است. از اين رو آنرا ماهروي مي نامند. شاخه هايي كوتاه از انار ، بيد ، انجير و زيتون را به دارازاي سه بند مي برديدند و آنها را به تعداد سه ، هفت ، دوازده يا بيست و يك بر سر خوان در ماهروي جاي مي دادند. برسم را معمولا بر سر خوان غذا هم قرار مي دادند و نماد بركت گياهي بود. دسته اي از آنرا پيش از خوردن غذا بدست مي گرفتند و آفرين مي خواندند. در دوره ساسانيان براي اينكه خوان شاهان شكوه بيشتري داشته باشد اين تركه را از زر (طلا) مي ساختند و به آنها زرين تره مي گفتند. كم كم برسم هاي فلزي به آيين هاي ديني هم راه يافت.
3-كتاب مقدس : چون جشن نوروز يك جشن ملي بود هر خانواده اي مي توانست مذهبي ويژه خود را بر روي خوان نوروزي بگذارد. در دوران ساسانيان كتاب اوستا را بر سر سفره مي گذاشتند و پيش از فرا رسيدن سال نو قسمت فروردين يشت آنرا كه مربوط به فروهرهاي شاهان ، پاكان ، پارسايان ، دلاوران و شهسواران است ، مي خواندند. امروزه نيز مسمانان و كليميان قران و تورات بر سر خوان نوروزي ميگذارند.

4- كوزه آب : كوزه آب كه توسط دختران نو رسيده از زير آسياب ها پر مي شود با زيتني از گردن بند بر سر خوان نوروزي قرار مي دادند. امروزه به جاي كوزه از تنگ هاي كوچكي استفاده مي شود كه سبزي بر روي آنها سبز كرده اند و تنگ را با روبان هايي مي آرايند.

5- نان : نان نمادي از بركت است. در دوران ساسانيان نان هايي را به اندازه كف دست بود ، مي پختند و آنها را كه درون Dron مي ناميد بر سر خوان نوروزي مي گذاشتند. گاهي بر آنها آ‏فرين مي خواندند و آنها را بركت مي بخشيدند. امروزه ظرفي از نان يا نان سنگك بزرگي بر روي سفره قرار مي دهند كه در آيين زناشويي هم اين كار انجام مي شود. گاهي بر روي نان با دانه هاي كنجد « مبارك باد » مي نويسند.
در دوران ساسانيان بر گوشه هاي خوان نوروزي مي نوشتند « افزون باد » يا « افزا باد » كه موجب بركت خوان در همه سال مي شد. اين واژه ها را بر روي سكه هاي ساساني نيز ضرب مي كردند تا بركت پول را افزايند.

6- شمعدان : در دو سوي آتشدان شمعدان هاي گرانبها يا چراغ هايي مي نهادند و آنها را مي افروختند و اين نشاني از دنياي فروغ بي پايان بود كه جايگاه فروهران است. نور و روشنايي در مراسم مذهبي از جايگاه ويژه اي برخوردار بود. زيرا دنياي روشنايي قلمرو اورمزد و هر جا كه نور و آتش باشد ، اهريمن را بدان جا راهي نيست.

7- شير : شير تازه دوشيده شده نمادي از غذاي نوزاد كيهاني است. زيرا بر اساس اسطورهاي آفرينش انسان در گهنبار همس پت ميديم گاه يعني در روز 365 سال آفريده شده است. بنابراين در جشن زايش ، آدميان نيز به شير نياز دارند. شير در مراسم مذهبي مقدس شمرده مي شود و گاهي آنرا با عصار گياه هوم در مي آميختند. پنير تازه هم كه از فرآورده هاي شير است و داراي انديشه باروري است بر سر سفره نوروزي قرار دارد. پادشاهان ساساني در بامداد نوروز از خرمايي كه درون كاسه شير ريخته مي شد به همراه پنير تازه مي خورند كه بركت افزا بود.

8- تخم مرغ : انواع سفيد و رنگين آن بايد زينت بخش خوان نوروزي باشد. چون تخم و تخمه نمادي از نطفه و نژاد است و در روز جشن تولد آدميان تخم مرغ تمثيلي از نطفه باروري است كه بزودي بايد جان بگيرد تا زايش كيهاني انجام پذيرد. پوست تخم مرغ خود نمادي از آسمان و طاق كيهان است. ميترا نيز بنابر اسطوره از تخم كيهاني بوجود آمد.
در روستا ها رسم بر اين است كه يكي از تخم مرغها را بر روي آيينه مي گذارند و اعتقاد دارند كه در هنگام تحويل سال وقتي كه گاو آسماني كره زمين را شاخي به شاخ ديگر خود مي افكند ، تخم مرغ بر روي آيينه خواهد جنبيد.

9- آيينه : از نظر واژه شناسي از ريشه ادونك Advenakبه معني شكل و ديدار آمده است. در نخستين روز نوروز كه انسان كيهاني بر اثر آميختن فروهر مينوي با نيروهاي ديگر شكل مي گيرد ، بايد نماد آن در خوان نوروزي باشد تا شكل پذيري آسان گردد. از اين رو يك آيينه را در بالاي خوان نوروزي و آيينه را در بالاي خوان نوروزي و آيينه ديگر را زير تخم مرغ مي گذارند.

10- ماهي: اسفند ماه در برج حوت ( ماهي ) است و به هنگام نوروز برج حوت به حمل (شتر ) تحويل مي شود ، از اين رو نمادي از آخرين ماه سال در خوان نوروزي گذاشته مي شود. علاوه بر آن ماهي يكي از نمادهاي آناهيتا فرشته آب و باروري است و وجود آن در سفره نوروزي باعث بركت و باروري در سال نو مي گردد. خوردن غذاي ماهي در شب عيد هم به همين دليل است.
11-انار : از مقدس ترين درختان است. مردم به تك درخت انار نزديك زيارتگاه ها و بالاي تپه ها و كوه ها دخيل مي بندند و تركه هاي انار را به عنوان برسم مقدس در آيين بدست مي گرفتند. شكل غنچه و گل انار مثل آتشدان است و هميشه مقدس شمرده مي شد. پردانگي انار هم نماد بركت و باروري است.
12- گل بيدمشك : نمادي از امشاسپند سپندارمزد و گل ويژه اسفند ماه است.

13- نارنج : نمادي از گوي زمين است و هنگامي كه در ظرف آبي نهاده شود نمادي از زمين در كيهان است. گردش آن هم بر روي آب نمودار گذشتن برجهاي دوازده گانه و تحويل سال است.
14-دانه هاي اسپند : اسفند از واژه اوستايي Spanta به معني مقدس گرفته شده است. امروزه در خانواده ها براي دفع چشم زخم بر روي آتش پاشيده مي شود. دانه هاي اسپند به رشته كشيده زينت بخش خانه هاي روستايي است.
بر سر خوان نوروزي چيزهاي ديگري مثل شيريني و نقل كه نماد شيرين كامي است و آرد كه نمادي از بركت است ، گذاشته مي شود.

-----------------------------------------
با سپاس فراوان از تارنمای یتا اَهو
گیرشگاهها :
1-كتاب جهان فروري /دكتر بهرام فره وشي
2- جشنهای کهن ایران/دکتر پرویز رجبی
3- نوروز تا نروز/دکتر کوروش نیکنام
این تارنگار تا15فروردین ماه بروز نخواهد شد.

posted by شارمین مهرآذر @ 12:14 AM, ,

جشن سوری(بخش پایانی)

از برافروزی آتش سوری سخن بی شمار آمد به دیگر مراسم نگاهی بیندازیم :
بلاگردانی
۱- بلاگردانی
الف- خرید اسپند و دود کردن آن
ب- کوزه شکستن

۲- فال بینی
الف- فال کوزه
ب- فال گوش

۳- قاشق زنی
4-آجیل چهار شنبه سوری و خرید اسپند

اسفند یا اسپند از سپنتا که واژه ایست اوستایی و به چم مقدس است گرفته شده است.
اسپند تخم بوته ایست که در ایران و کشورهای جنوب آسیا می روید . در لاتین آنرا Rute نامند . در فرهنگ ایرانی این تخم بوته از سه دیدگاه مورد توجه است :

۱- گیاهی است که نام امشاسپند سپندارمذ را را بر خود دارد و به همین دلیل ورجاوند و گرامی است و بر خوان نوروزی جای می گیرد ودر مکانهای مذهبی بر آتش ریخته می شود.
2- دود و بوی اسفند به عنوان ماده پلشت زا به کار برده می شود . در برخی شهرستانها برای جلوگیری و دفع سرماخوردگی ، خانه را با دود آن پلشت زدایی می کنند .

۳- به عنوان ماده ای که از چشم زخم جلوگیری می کند ، مورد باور مردم است .

حنظله بادغیسی گوید :
یارم سپند اگر چه بر آتش همی فکند
از بهر چشم تا نرسد مرو را گزند.

خداوند شاهنامه درباره رخش یا اسب ابرش ــ سرخرنگ با خال سپید ــ گوید :

چنان گشت ابرش که هرشب سپند همی سوختندی زبهرگزند

رند شیراز گوید :
هر آنکس را که بر خاطر زعشق دلبری باریست
سپندی گو بر آتش نه که دارد کار و باری خوش

در گیلان گاه ریختن اسپند بر اتش می خوانند :

اسفند سی و سه دونه اسفند سی و سه دونه
چشم حسود و بترکونه
در شهر بهبهان اسپند را کشار Koshar نامند ، آنرا سه بار دور سر گردانده و سپس به درون آتش می ریزند تا چشم شور را دور کنند .
مردم روستا دانه های اسپند را مانند دانه های تسبیح به بند کشیده و برای تزیین و هم جلوگیری از چشم زخم در اتاق آویزان می کنند . خریدن اسپند هم تشریفاتی دارد . دکتر قاسم غنی در جلد دهم یاد داشت های خود می نویسد : دخترهای دم بخت باید شب چهار شنبه سوری وقتی که هوا کاملا تاریک شد برای خرید اسپند به در دکان عطاری بروند » دکان رو به قبله باشد « آنوقت به عطار پول نشان بدهند و بگویند : کندروشا برای کارگشا می خواهند . عطار که بلند شد که کندروشا بیاورد فرار کنند . این کار را ادمه دهند تا سومین دکان که از او کندر و اسپند را بخرند و با تشریفات به خانه برده و دود کنند تا از چشم بد در امان و کار بسته شان نیز گشایش .
مرتضا هنری درکتاب آیین های نوروزی رویه ۲۲ می نویسد : خریدن اسفنددر گیلان به ویژه در رشت تشریفات ویژه ای دارد .به این ترتیب کسی که می خواهد اسفند بخرد - بیشتر دختر دم بخت-از خانه بیرون می آید از اولین مغازه رو به قبله می پرسد : اسفند داری ؟ و به راه می افتد تا هفتمین مغازه . سپس بر می گردد و از مغازه اولی می خرد ...

ب ــ کوزه شکستن : در گذشته تنها ظرف آبخوری کوزه بود . از نظر بهداشتی لازم بود که کوزه کهنه دور انداخته شود . در گاه نوروز که باید همه چیز نوگردد ، کوزه ها و کاسه های کهنه را هم می شکستند و به جای آن کاسه و کوزه نو خریداری می کردند . هر چند امروزه هم چون گذشته کوزه آبخوری کاربردی ندارد ، ولی شکستن کوزه غم به شکل یک سنت نوروزی باقی مانده است .شکور زاده در عقاید و رسوم مردم خراسان می نویسد :
پس از مراسم آتش افروزی برای دفع قضا و بلا مقداری زغال » علامت سیاه بختی « و اندکی نمک » علامت شوربختی « و یک سکه ده شاهی ، کوچکترین سکه رایج کشور » به نشانه تنگدستی « در کوزه سفالینی که از قبل برای این کار تهیه کرده اند ، انداخته و هریک از افراد خانواده یک بار کوزه را دور سر می چرخاند و نفر آخری آن کوزه را به بالای بام برده و از آنجا به میان کوثه پرتاب کرده و می گوید :
درد و بلا ی خنه رختم به توی کوچه « به این طریق سیاه بختی و شور چشمی و تنگدستی را از خانه خود دور می سازد .
هم میهنان کرد به گونه دیگر دفع بلا می کنند . اینان بامداد چهار شنبه سوری به آب پاک چشمه ها چشم دوخته و آنرا مروای نیک می گیرند ، تا آب که در پندار ایرانی ، آبادانی است و روشنایی، پشتوانه نیک روزی ها و بهروزی ها ی آینده باشد . زنان کرد چند تار موی بچه ها را چیده و به دست آب جویباران می سپارند تا آب هر گونه درد و بلا را به همراه خود ببرد .

۲ ــ فال بینی
فال یک واژه تازی است که معادل آن در فارسی شگون است .شگون هم خیر دارد هم شر » ازجهت مفهوم کلی فال عبارتست از آنکه سرنوشت انسان را یا واقعه ای را که رویدادنی است از روی نشانه هایی که آنها را امور غیبی می شمارند پیش بینی و پیش گویی کنند «
در اوستا فال و بخت بینی مطرح نشده است ، چرا که انسان بهدین بر مبنای گزینش خردمندانه ، آینده خود را پی ریزی می کند ، یعنی سرنوشت برایند گزینش ادمی است . فال هایی که در هنگام نوروز یعنی گاه سرکشی فرورها به خانه و کاشانه ، می گیرند یک جور مروای نیک است . به این نیت که فروهر ها » مارا به هنگامی که در تنگنا هستیم با پشتیبانی آشکار نگاهداری کنند « به دو نمونه از مراد خواهی نظری می اندازیم :

الف ــ فال کوزه : درین شب در بسیاری از خانواده ها ، فال کوزه گرفته می شود . این فال نیز پیوندی دارد با بازگشت فروهرها ، چرا که باوردارند درین هنگام فروهرها از آینده مژده خوهند داد .
چگونه فال می گیرند ؟
دختران و زنان پس از آتش بازی ، درکوزه آب ندیده ای که برای نوروز خریده اند
نشانه ای مانند انگشتری یا .... می اندازند . سپس در کوزه را با پارچه ای بسته ،و روی آن یک سینی که در آن صابون ، کیسه حنا، نقل و سرمه دان جا داده شده می گذارند . اصفهانی ها کوزه آب ندیده را که بولونی نامند تا نیمه آب می کنند .چون پندارمندند که نخستین گذرگاه فروهرها تنور یا آتش همیشه روشن خانواده خواهد بود به همین دلیل کوزه و سینی را درون تنور می گذارند . در برخی روستاها و شهرها کوزه را در زیر ناودان آب جا می دهند .
آنگاه پس از خوردن آش رشته یک دختر بچه به نوبت نشانه ای را از کوزه بیرون می آورد . یکی از باشندگان شعری از رند شیراز ، یا یک چهار بیتو » چهار بیتی « خوانده تا مروای نیک صاحب فال آشکار شود .در شهر شیرازبا دیوان حافظ فال می گیرند که به » فال دوره « معروف است .

در یک برسی کوتا ه متوجه دو اشارت سمبلیک درین فال گیری می شویم . یکی کوزه آب ندیده که بیانگر تازگی و نوجویی است و دیگری صابون و کیسه حنا و سرمه دان که وسایل عروس است و اشارتی است به زایش و تداوم نسل .

ب ــ فالگوش
فال کوزه و فالگوش ایستادن ویژه دختران نو بخت است . مراد خواه نیت کرده و در گوشه ای کز می کند و به سخنان رهگذران گوش فرا می دهد . اگر رهگذران سخن بر خیر برانند ، نیت خود را انجام شدنی تعبیر کرده با مروای نیک ، شادمان به خانه بر می گردد . معمولا برخی از رهگذران می دانند که درین شب ، مراد خواهان به فالگوش ایستاده اند ، شیطنت کرده سخن به خیر نرانند !!!.
در برخی از شهر ها دختران در چهار راه ، کلیدی را زیر پا گذاشته و به فالگوش می ایستند . درین فال سه گونه نشانواره هست :

الف ــ چهار راه نشانواره چهار جهت اصلی یا گذرگاه زندگی یا به تعبیر استاد فروشی » گذرگاه فروهرها « ست .
ب ــ کلید نماد گشایش کار و رسیدن به مرادست .
پ ــ کلید در زیر پاگذاشته شده ، نماد کار بسته است .

۳ــ قاشق زنی
دختر یا پسری در حالی که رخ پوشانده تا شناخته نشود به در خانه ها می رود و با قاشق به کاسه ای که در دست دارد می کوبد . صاحبخانه که صدای قاسق زنی را شنیده است ، درخانه را بازکرده و کاسه را از مواد غذایی یا آجیل و نقل پر می کند . هیچ خانه ای قاشق زن را دست خالی پس نمی فرستد . همانگونه که پیشتر آمد ، این خوراکی ها که به قاشق زن داده می شود ، در واقع نشانواره پیشکشی به فروهر در گذشتگان است . شخص قاشق زن که خود را پوشیده می دارد تا شناخته نشود ، می تواند نماد فروهر درگذشتگان باشد . به همین دلیل همگان خود را موظف می دانند که کاسه قاشق زن را پر کنند .
برخی از خانواده ها که بیماری در خانه داشته باشند ، درین شب با روی پوشیده به در خانه ها رفته قاشق زنی می کنند تا مواد اولیه آشی که به »ابودردا « شهرت دارد فراهم آورند . باور بر این است که چنین آشی شفا بخش است . در خراسان به جای قاشق از ملاقه استفاده می کنند و مراسم را ملاقه زنی نامند.

۴ــ آجیل چهار شنبه سوری یا مشکل گشا
از دیگر سنت های جشن سوری فراهم آوردن آجیل مشکل گشاست که خود دارای مراسم ویژه ای است . خراسانی آجیل مشکل گشا را از ترکیب کشمش ، ، توت خشکه فندق ، پسته ، انجیرو خرما فراهم ساخته و به آن آجیل بی نمک گویند . در آذربایجان افزون بر ترکیب هفت گانه خشکبار که بر سفره سوری می نهند ظرف آب ، آیینه و سکه ی خوان نوروزی را نیز در شب چهار شنبه سوری کاربرد می دهند .

زرتشتیان این مراسم رادر شب آخر سال به جای می آورند ، که از آن گفتگو شد .

سرچشمه ها :
۱- دیوان بهار جلد دوم ۳۹۸ .
2- به نقل از سرگرد سا طعی .
۳ـ به نقل از فرزانه سلیمان خاکزاد
4- مرتضا هنری ، آیین های نوروزی رویه ۲۸۹ .
5- خرده اوستا با ترجمه و تفسیر موبد آذر گشسب .
6- گرفته شده از نوشتارهای استاد تورج پارسی

posted by شارمین مهرآذر @ 11:59 AM, ,

جشن سوری(بخش نخست)

سور واژه ایست پهلوی و به چم سرخ و جشن است . در گویش های سمنانی ، کردی ، لری لکی ، بویراحمدی و بختیاری به معنای سرخ بکار برده می شود ، چنانچه در بختیاری یک گونه برنج هست که به برنج سهر Sohr نامورست سهر در واژها سهراب دارنده چهره سرخ هم همین مفهوم را دارد .

حافظ گوید :
به چهره ی گل سوری نگاه می کــــــــردم ......که بود در شب تاری به روشنی چو چراغ

یا بهار گوید :
عندلیبان گل سوری به چمن کرد ورود .........بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید
در سال شمار باستانی ایران هر روز را نامی بود به همین دلیل ایام هفته مانند شنبه و یکشنبه وجود نداشت . پس از اسلام که ایام هفته رواج یافت ، جشن سوری را در چهار شنبه آخر سال برگذار کردند .
ولی چون چهار شنبه ازنظر تازیان روزی حرام بشما رمی آمد ، ایرانیان به خاطر آنکه به ممنوعیتی برخورد نکرده و آیین را برگزار کنند ، انجام مراسم را در غروب سه شنبه سرانجام بخشیدند .
اصفهانی ها چهار شنبه سوری را چهارشنبه سرخی ، در اردبیل گول چهار شنبه و در گیلان گوله گول چهار شنبه گویند ، که در واقع همه یک معنا را می رسانند و آن چهار شنبه ایست با شعله های فروزان آتش . اماسور،به چم مهمانی و جشن که در واژه سورنا یا سرنا آمده است . سورنا یعنی سازی که که به هنگام جشن کاربرد دارد بر خلاف کارنای یا کرنای که سازی است که در کار و کارزار به کار گرفته می شود .پس جشن سوری ، جشن برپایی و فروزان ساختن آتش است و اغاز مجموعه ی برنامه های نوروزی است که روز سیزده بدر نقطه پایانی است .

برپایی آتش(جشن سوری):

در ایران باستان گله های آتش را به شمار هفت امشاسپندان یا به شماره سه که نمایانگرپندار ، گفتار و کردار نیک است یا به شمار یک که نموداریست ا ز یکتایی اهورامزدا افروخته می شد . امروزه نیز دربرخی از روستاهاو شهرها هیزم هاراسه دسته کرده و شعله ورمی سازند که بی گمان یادمانی است از اندیشه دیرینه . شکور زاده در کتاب عقاید و رسوم مردم خراسان رویه ۸۲ ــ ۸۱ می نویسد : » خراسانی ها در شب چهار شنبه سوری نزدیک غروب آفتاب هفت بوته یا سه بوته آتش در وسط کوچه یا در صحن حیاط گذاشته و به اصطلاح خودشان » بته روشن می کنند « سپس پیر و جوان و کوچک و بزرگ از روی بوته های آتش می پرند و برای دفع پلیدی این شعر را می خوانند : زردی من از تو سرخی تو از من ... در روستاهای اطراف خراسان در موقع پریدن از روی آتش می گویند : آلا به در بلا به در دزد و حیز از ده ها به در .پس از آن می گذارند آتش تا آخر بسوزد ، زیرا خاموش کردن آتش یا فوت کردن به آنرا بد می دانند . وقتی آتش تا آخر سوخت و خاکستر شد یکی از اعضای خانواده خاکسترش را می برد سر چها راه می ریزد تا باد ببرد سپس به در منزل آمده و در بزند . اهل خانه از او می پرسند کیه ؟ جواب می دهد منم .از کجا می آیی؟از عروسی . چه آورده ای ؟ تندرستی .از این رو باور دارند که پلیدی را دورکرده و در عوض شادی و تندرستی برای خود فراهم آورده اند .
در کرمانشاه یا به گفته خود کرمانشاهی ها «خاک خسرو» در چنین روزی آتش باز می کنند و در گاه پریدن از آتش می خوانند :
زردی مه ارای تو سرخی تو ارای مه . آش رشته نهار چهار شنبه کرمانشاهی هاست ، به این باور که آش رشته پیوند زندگی را استوارتر سازد .۲ در شهر خوی پسین سه شنبه آتش می افروزند و در حالی که سه بار از آتش می پرند زردی را به آتش که پاک کننده زردیها » درد و غم « است داده و از آتش » پاکی و آزدگی « را بهره می گیرند . روز چهار شنبه پیش ازباز آیی خورشید گیتی افروز به کنار چشمه ی جنر بلاغی Jener belaghi می روند و سه بار از آب می پرند.استاد شهریار نیز در حیدر بابایه سلام اشاره ای به جشن سوری دارد :
بخت من ، بخت سعید
بختیم بارک الله آغ الله قرمزی حنا باخریم بارک الله
آتیل ماتیل چرشنبه
آینه تکین بختیم آچیل چرشنبه .
بخت من ، بخت نیکی است
به دست های سپید ، حنای سرخ مالیدم چهار شنبه
چهار شنبه بخت مرا مانند آینه پاک و روشن کن .
در ایل قره پاپاق از شهرستان نقده واقع در آذربایجان غربی به عید نوروز آنچنان ارجی می گذارند که سرتاسر اسفند را ماه عید می نامند . ماه اسفند رابه چهار ، چهار شنبه بخش می کنند . نخستین چهار شنبه » دروغگو « می نامند . درین روز جوانان بر جای بلندی مانند پشت بام ها و تپه ها آتش می افروزند و در خلال برنامه تیراندازی و نشانه گیری تفریحی می کنند . دومین چهار شنبه را » راستگو« . سومین چهار شنبه سیاه نامیده می نامند ، این روز را به یاد در گذشتگان بر سر گور مردگان حاصر شده پس از فاتحه خوانی شیرینی به نیازمندان می دهند .چهار شنبه آخرین یا در واقع جشن سوری همگی با رخت نو و شادمانی به برافروزی آتش می پردازند .
در ایل قره پاپاق دو ویژگی که نموداری از گرامیداشت و ورجاوندی نوروزست چشمگیرست . یکی پوشیدن رخت نو ست .به طوریکه کسانی هستند که فقط سالی یک بار رخت نو به تن خود می بینند آنهم در گاه نوروز و به خاطر نوروز . دیگر اینکه به گرامیداشت چنین نوروزی برای نهار پلو می پزند که در واقع جنبه سنت به خود گرفته واز واجبات است . حتا همسایه ای که که تنگدست باشد به شکلی بر سفره همیشه خالی خود پلو می بیند .
این دو ویژگی نه به خاطر سیر شدن شکم ، یا پوشیدن تفننی رخت است بلکه باید راز آنرا در دیرینگی پندارها و باورها جستجو کرد ، در راز نوشدن زمین و زمان ، در باور به برگشت فروهر نیاکان و شرکت آنان در پاکی و رادی هایه خانواده است .» این مردم در روز جشن سوری هم چون روز اول سال به دید و باز دید همدیگر می روند و فردای آنروز پیش از آمدن خورسید به کنار رودخانه می روند و کوزه خودرا از آب چشمه پرکرده و برای سال نو بر می دارند .
دکتر ساعدی در کتاب خیاو یا مشکین شهر ، کعبه ی ییلاقات شاهسونها ، از چهار شنبه ها ی اسفند یاد کرده و سپس می نویسد » هوا که تاریک شد ، سدها ، هزارها آتش سرخ از وسط برف و یخ و بیشتر از پشت بام ها خانه ها زبانه می کشد . آنوقت باید از روی آتش ها پرید و بیماری و زردی و هر بدی را داد به آتش که می سوزاند و پاک می کند . باید گرمی آتش را گرفت تا دلت گرم و چهره ات گلگون بماند .صبح روز بعد با کوزه می روند لب چشمه ، همه آب آورند و به تبرک جلو خانه می پاشند . این آب تمام بلاهادر سال تازه دورمی کند ، فقر را ، بیماری را ، خشکسالی را در نورآباد و کوه دشت لرستان فرقه ای می زیند که خود را » ا هل حق « می نامند . اینان نیز آیین های ویژه ای دارند که می شود ریشه کردارشان را در دیرینگی باورها و پندار گذشتگان جستجو کرد . شاید به مرور زمان و ورود دین تازه در برخی از نشانواره ها ی اعتقادی جابجایی پیش آمده باشد ولی نمی توان نسبت به کلیت و ماهیت کردارها شک کرد .
ایزد پناه پژوهشگر لرستانی در باره این فرقه درکتاب فرهنگ لری رویه می نویسد :«در بلوران بر سر قله کوهی به این نام آتشکده ای هست که در سال و موقع جشن همه ازاین کوه بالا رفته و هرکس نسبت به توانایی خود ، حتا زنان آبستن برای فرزندی که در شکم دارند باید مقداری هیزم همراه برده بر این آتش مقدس بگذارند ... پس از روشن کردن آتش یکی از روحانیان یا پیشوایان مذهبی به خواندن ذکر و شعر پرداخته و باشندگان در حالی که کنار آتش زانو زده اند سر جنبانده و حق حق می گویند...اینان آتش را مقدس دانسته و آب ریختن به شعله آتش را گناه می دانند ..عید نوروز را عید سلطان یا عید شاه می نامند و آنرا با شکوه خاصی برگزار می کنند . پیروان این مذهب درچهار شنبه آخر سال آیینی ویژه ای برگزار می کنند .به این صورت که ابتدا کودکان به تعداد افراد خانواده خود مقداری ، حتا اگر هم یک شاخه چوب هم باشد همراه می برند و بر شعله آتش می گذارند و هر چوب به نام صاحبش در آتش افکنده می شود تا آتش تمام پلیدیها و زشتی ها ، سختی ها و تلخ کامی ها ی آن کس را در خود بسوزاند و آنگاه از روی آتش می پرند و مراسم دعا خوانی انجام می شود .
آنچه را ایزد پناه درباره ی آیین اهل حق گزارش می کند همانندی کامل با همازوری است که توسط زرتشیان در مراسم سده سوزی انجام می شود به این عبارت که در این مراسم هر فرد برای روشن نگهداشتن آتش ، هیزم می آورد و بر آتش می نهد ، این به شکل نمادی بیانگر افزون سازی قلمرو نور است که خیر عمومی را ضمانت می کند ،
در شیراز پسین چهار شنبه آخر سال آتش روشن می کنند و درآن بوخوش اسفند و کندر می ریزند . سپس از آن می پرند و زردی و غم را به آتش داده و تندرستی و پاکی آرزو می کنند . شکستن کوزه در کنار شعله آتش ، از جمله رسم های چهار شنبه سوری است . مراد از این کار این است که در سال نو گره ای به کارها نیفتد . از دیگر آیین های چهار شنبه سوری در شیراز یکی هم آب تنی درحو ض ماهی است . در گوشه غربی آرامگاه سعدی یک قنات آب گرم معدنی هست که چند پله می خورد تا به حوضچه ای می رسد که شیرازی ها آنرا » حوض ماهی« می گویند چون پر از ماهی های ریز و درشت است . در باور مردم دختر شاه پریون درین آب زندگی می کند و اگر کسی نیت بکند مرادش را می دهد .

ایرانیان زرتشتی:
همچون ایرانیان باستان نوروز و آیین های آنرا بسیار ارج می گذارند . در پنج روز آخر سال گاهانباررا برگزار کرده ، مراسم شب آخر سال را در پشت بام ها انجام می دهند . نخست ظرف پر از لرگ » هفت گونه میوه خشک مانند بادام ، گردو ، خرما ، کشمش و انجیر « و میوه تازه و شاخه های سرو و مورد ، گل و چند تا ظرف سفالی که در آن گندم و جو و عدس سبز شده و ظرفی پر از آب با چند برگ آویشن به پشت بام می برند . چراغی روشن بر لبه بام می گذارند وپاسی که از شب گذشت آتش را می افروزند . زرتشتیان همچون نیاکان خود از آتش نمی پرند چرا که آتش را گرامی می دارند . به دور آن گرد آمده و با باور و پاکی به نیایش می ایستند :
بر افروخته باش درین خانه ،
پیوسته افروخته ،
فروزان باش درین خانه تا دیر زمان ،
تا روز رستاخیز بزرگ .
به من ارزانی دار ای آتش ، ای پرتو اهورامزدا ،
رامش آسوده ، زندگی آسوده ، روزی فراوان ،
فرزانگی افزون ، شیوایی بیان و دین آگاهی ،
پس از آن دانشی که بزرگ و پیگیر و جاودانه باشد ،
پس از آن دلیری ، افتادگی ، هوشیاری ، وظیفه شناسی و بیداری .
فرزندانی برومند ، هوشیار ، نگهبان کشور ، انجمن آرا ، دانا ، نیک کردار که پیشرفت دهند خانه ی مرا ، ده مرا ، شهر مرا ، کشور مرا و سربلندی میهن مرا ...
تا دیدار دوباره خورشید این برنامه ادامه پیدا می کند . آنگاه آب اویشن را از پشت بام پایین ریخته وچراغ را خاموش کرده مراسم پایان می یابد ۵

کردها و جشن سوری:

برگزاری آیین های نوروزی در میان هم میهنان کرد همانندست با آنچه را که در ایران باستان و زرتشتیان امروزانجام می دهند .

همانندیها :
۱ــ بر افروختن آتش بر پشت بام ها ، تپه ها و کوه ها به این اندیشه که رهنمای فروهر نیاکان باشد .
۲ ــ آتش افروخته شده را تا فرارسیدن خورشید جهانتاب خاموش نمی کنند تا آتش به خودی خود خاموش گردد .
۳ ــ کردها به غیر از ــ مردمان گروس و یارسان » اهل حق « ــ از آتش نمی پرند بلکه در گرد آن به پایکوبی و و شادمانی می پردازند .
۴ــ شماله یا شمعی که که تا بامداد روشن است همانند چراغی است که زرتشتیان بر لبه بام می گذارند و تا بامداد روشن نگهمیدارند .
۵ ــ فراهم کردن آجیل هفت مغز لرک که هدیه ایست نمادین به فروهر ها . البته این آیین همگانی مردم ایرانست .

شکل دیگرنمادین هدیه به فروهرها پدیده ایست به نام شال اندازی که آیین سنتی مردمان باختر و شمال باختری ایران زمین است . شال اندازی که در مهاباد آنرا هلاوه ملاوه نامند بدینگونه است که از پشت بام » نماد آسمان ، جایگاه فروهرها « دستمال یا شال بزرگی به درون اتاق » نماد زندگان زمینی « وارد می سازند . خانه خدایان پیشکی های خود را مانند میوه ،آجیل ، بادام یا تخم مرغ رنگ کرده یا حتا پول ،جوراب پشمی در دستمال یا شال گذاشته و گره می زنند تا شال اندازان انرا بالا کشند .
رابطه های نمادین دیگر که در شال اندازی قابل بررسی است ، مساله ازدواج و زایش و تدا وم هستی است . از آنجایی که نوروز جشن زایش گیهانی است به همین انگیزه درین گاه پیوند زندگی میان جوانان بسته می شود . در روستاهای رضاییه دامادها کجاوه ای را آیینه بندی کرده و از پشت بام سرازیر خانه نامزد خود می کنند ، در حالی که پنهان می شوند چشم انتظار هدیه می مانند . بعضی مواقع به شال زنبیل می بندند و درون آن چراغ و شانه و سرمه دان می گذارند .

از تمامی دوستان برای بروز رسانی سریع جستارها پوزش میخواهم ...این تارنگار،نهایت تا 23 اسفند ماه بروز و تا 15 فروردین ماه بروز نخواهد شد.

posted by شارمین مهرآذر @ 9:06 PM, ,

تیره های باستانی کرد و آذری(پاسخی به دموکراتها و پان ترکها)(بخش پایانی)

پیرامون واژه کرد :
در اوستا به سه واژه کُرته ، کُرتی و کُرتو برمیخوریم که به معنی کارد و شمشیر هستند ریشه کرد از ریشه همین واژه ها و به همین معنی است.
دو سنگ نبشته از دوره توکولتی اینورتا پادشاه آشور بدست آمده که در یکی از آنها واژه ی گوتی و در دیگری واژه کُورتی آمده است. واژه های باستانی کاردا،کاردوخی ، کورتوخی ،کُردی ، کارداک، سیرتی، کُردیای ، کردوئه، کارداویه ، کارتاوای، کاردایا، کارخو و کاردا همه از یک ریشه اند و به گروهی اتلاق شده که امروزه آنان را کُرد می خوانند.

سرزمینهای تاریخی و تیره های مرتبط با کردها:
گزنفون مورخ نامدار یونانی و از شاگردان سقراط حکیم در بازگشت ده هزار یونانی در 401 پ.م از سرزمین کُردوکها یاد میکند و مینویسد:«سرزمین آنها تا بوتان کشیده شده است.»، پانترکها اورارتوها را تُرک نامیده اند!! درحالی که چنین چیزی در تاریخ باستان و معاصر وجود ندارد .واژه ی اورارتو یا اوراشتو نخستین بار در آثار آشوریان آمده است.بسیاری از پژوهندگان تاریخی و باستان شناسان جهان واژه اورارتو را مترادف واژه خالدی یا کردی ذکر کرده اند .خالدیها براساس داده های باستان شناسی شاخه ایی از کُردان بشمار میروند که در شده نهم پیش از میلاد در کنار دریاچه وان ،کشوری بنام هالدیا(خالدی ،خالدیا) فراهم کرده اند.
یاقوت حموی بنقل از ابن اثیر مینویسد:«بلوک بقردی بخشی از سرزمین جزیره ابن عمر بوده و دویست روستا داشته و شهرهای الثمانین ، جودی ف فیروز شاپور در حاشیه چپ دجله روبه رو بازیدی در جهت راست دجله بوده است.در دوره فتوحات عمر ابن الخطاب سزمین یاد شده توسط مسلمانان گشوده شده و از آن پس سزمین بقردی ، جزیره این عمر نامیده شد.
واژهگوتی در هزاره سوم و دوم پیش از میلاد به مردمی گفته میشده که در کردستان و آذربایجان کنونی زندگی میکرده اند.یکی از آدم شناسان و باستان شناسان فرانسوی پس از پژوهش پیرامون اقوام کهن و تطبیق آن بامردمان فعلی و ساکنان کنونی کردستان و باملاحظه نگارهها و تندیسه هایی که از گوتیان و لولوبیان به جای مانده است مینویسد:«این تیپ مردم در میان مردمان زاگرس فراوان بوده و بجز دوگروه یاد شده انسانهای دیگری به نام ایلامی کمی پایین تر در سرزمین گوتیان و لولوبیان یعنی از مرز خرم آباد امروزی تا نزدیکی خلیج پارس میزیسته اند که آنها نیز پیش از آمدن به سرزمین ایران با گوتیان و لولوبیان در یکجا زندگی میکرده اند.از عبادت گاه های کهن گوتی ها در زاگرس میتوان غار کرفتو را نام برد که در خاک اوباتو ، میان شهرههای دیواندره و سقز قرار دارد.خانه های انبوه این غار مقدس دوهزار سال پیش پرستشگاه هراکلیس بوده و بروی دیوار یکی از این اتاق ها نام هراکلیس با وات های یونانی حفاری شده است.در زیر این نام تصویر سوارکاری حکاکی شده است که متعلق به گودرز اشکانی است و قصه ی غالب شدن او بر مهرداد پادشاه ارمنستان را میرساند، تاسیت رومی درباره ی این پرستشگاه مینویسد:«در جنگ گودرز و مهرداد پادشاه ایران به این پرستشگاه پناه برد و همین کاار انگیزه پیروزی او شد و سپس به یادگار این پیروزی پیکره جنگ یاد شده را بردیوار یکی از دیوار های پرستشگاه ساخت.»
قوم باستانی لولو که زیستگاه آنان در سنگ نبشته های بابلی تحت عنوان لولوبوم یاد شده شاخه ایی از کردان آرارت میباشند و نشستگاه آنان در مناطق زهاب، شهرزور و سلیمانیه بوده است .باستان شناس معروف پروفسور ادموندز در بررسی های باستان شناسی خود سنگ نبشته ای باستانی دربندگاور از حفاری های کوه قره داغ و دشت ذهاب به دست آورده و این سنگ نبشته از 28000سال قبل از میلاد حکایت میکند . ازسنگ نبشته های آشورناسیرپال دوم پادشاه آشور(سده نهم پیش از میلاد)چنین برمیآید که سرزمین لولو بسیار آباد بوده و ساکنان آن از صنعتگران و هنرمندان ماه بشمار میرفته اند.پادشاه آشور شماری از آنان را به آشور برده و از صنعت انان بهره مند شده است.دکتر پایزر مینویسد:«برخی از پادشاهان آشور در سده 19 و 20 پ.م از لولوبی ها بوده اند.
اقوام کاسی در خاک کرمانشاه زندگی میکرده اندو از اقوام کهن کردستان بشمار میروند.کاسی در دوران هخامنشیان در راه عبور و مرور از راه بابل به هگمتانه هرساله مالیات از حکومت ایران میگرفتند.الکساندر مقدونی گجسته با این قوم کهن جنگیده و سردار او بنام انتیفونوس از میان ایل کاسی از دربند پل تنگ گلو گزشته است.از گاندش یکی از پادشاهان کاسی سنگ نبشته ای بجای مانده که خود را پادشاه چهار گوشه جهان نامیده است.
میتانی ها نیز یکی از اقوام باستانی کُردان هستند که درسال 1500پ.م به پایه گزاری کشوری بزرگ از دریای مدیترانه تا کوه های غربی زاگرس امتداد داشته ، پرداخته اند.پایتخت میتانی ها نخست در واشوگانی(خابور)و سپس به شهر ارارپخا(کرکوک) کنونی تغییر یافته است.پیرامون تیره میتانی ، سوباری به عنوان نیکان ملت کُرد توسط باستان شناسان داخلی و خارجی هزاران سنگ نبشته و سند باستانی بدست آمده است .یکی از این سنگ نبشته ها متعلق به توشراتا ، پادشاه این تیره باستانی است و در 600سطر میباشد. یکی دیگر از نیاکان کُردان امروز تیره مقتدر سوباری میباشد که نام آنان در هزاره سوم پ.م در سنگ نبشته های مربوط به دوران لوگال آنی موند و با عنوان سوبیر امده است.در سنگ نبشته های دوره ی نارامسین از این تیره با عنوان سوباراتیم یاد کرده اند.این سنگ نبشته ها ،زیستگاه آنان را مرزهای غربی ایلام تا کوههای آمانوس در آسیای صغیر و در باختر تا اسکندرونه و آتانه نوشته است تیره نایری نیز از نیاکان کردان روزگار باستان بشمار میرود.تیگلات پلایزر نخستین پادشاه آشور با بیست و سه تن از فرمانروایان نایری در دشت ملازگرد جنگ بزرگی کرده و آنان را در کنر رودخانه دجله شکست داده است که در سنگ نبشته ای به درازا از آن یاد کرده است.
خاوزشناس نامی استاد سایس مینویسد:«مادها گروهی ار کُردان میباشند که در خاور سرمین آشور میزیستند و سرزمینشان تانیم وز دریای قزوین(خزر) کشیده میشد.زبان مادها بی گمان کردی بوده است»
باسیلی نیکیتین در تاریخ پرارزش خود مینویسد:«نژاد کُرد نمودار تیه های باستانی ،گوتی،لولو،کاسی،میتانی، سوباری،نایری،مانایی،کردوک و اورارتویی میباشد که همه این دودمانها آریایی و زبان آنان زبان مادی بوده و هریک گویش جداگانه ای داشته اند که با آن گفتگو میکردند.»در کتاب عشق و سلطنت نیز آمده است:«زبان مادها زبان کُردی بوده است و بیشتر خاور شناسان آن را تایید کرده اند.»دامستتر ایران شناس نامی مینویسد:«آویستا در زمان مادها نوشته شده و زبان مادی همان زبانی است که اوستا با آن کتابت یافته و زبان کُردی را میتوان بازمانده همان زبان دانست.»
در کارنامۀ اردشیربابکان همواره از یک پادشاه کرد ماد«کُردانشاه مادی» نامبرده شده که دشمن وی بوده و اردشیر با اوجنگیده ولی شکست خورده و به روستایی پناه برده و پس از آرایش سپاه خود به کردانشاه مادی شبیه خون زده و شکست داده است.
حمدا...مستوفی القلوب مینویسد:«پایتخت کردستان در دوره گزشته شهر بهار بوده .پس ازآن سلطان آبار چمچمال نزدیک کوه بیستون جایگزین آن شده است.» احمد ابن یحیی بن جابر مشهور به بلاذری در فتوح البلدان در سده دوم هجری مینویسد:« بن شعبه به عنوان والی از جانب عمربن خطاب به کوفه آمد و نامه یی به همراه آورد که در آن حذیفه بن یمان به ولایت آذربایجان منصوب شده بود ،نامه را برای وی ارسال داشت و او در نهاوند یا نزدیکی آن بود.پس از آنجا برفت تا به اردبیل رسید که کرسی آذربایجان در آنجا میزیست و خراج آن دیار به همان جامیرفت.مرزبان جنگجویانی از مردم باجروان و میمذ و نریر و سرا و شیز(گزن)و میانج و جاهای دیگر نزد خود گردآورده بود و چند روز با مسلمانان جنگ شدیدی کرد.سپس مرزبان ازسوی مردم آذربایجان صلح کرد.برقرار که هشتصد هزار درهم ادا کند و کسی کشته نشود و به بردگی برده نشود و آتشکده ای ویران نگردد . متعرض کُردان «بلاسبحان»و«سبلان»و«ساترودان»نشوند و به ویژه مردم شیز(گزن) از رقصیدن در معبدهای خود و انجام مراسمی که بجاب میآورند ممنوع نشوند.»
آنچه ذکر شد معلوم مینماید تمام اقوام بلوچ ،لر ،گیلک ، آذری و کرد و.... همه ایرانیان در تاریخ کردستان و آذربایجان ما شاهد دلاوری های وصف نشدنی از سوی این دو تیره هستیم این سرزمینها در گزشته خود آبستن حوادث مهمی بوده اند : جنگ صفویه با عثمانی موسوم به چالدران ،قیام شیخ عبیدالله نهری شمیدیانی ،قیام حمزه آقامنگور،شورش اسماعیل آقاسمکو ، دلاوری های ستارخان و باقرخان در جریان انقلاب مشروطه و.... همگی نشان دهنده مهر و عشق آنان به این سرزمین است.نژاد فارس با دیگر نژادها تفاوتی ندارد و این بحثی است که تنها از سوی پانترکها و دموکراتها بیان میشود.
برای اطلاعات بیشتر در این مورد به جستارهای زیر مراجعه کنید:
تیره گوران
قبایل پاسارگاد و اسگرتی(تبارکرد)
زبان فارسی عامل وحدت ایرانیان
عارف قزوینی و پانترکیسم
خطوط و زبان پیش از اسلام و گویشهای مردم ایران
گیرشگاهها:
پژوهشهای دکتر صفی زاده
فـرهنـگ ايرانيــان باستــان
فـرهنـگ نیاکان مــا
فرهنگ ايران باستان

posted by شارمین مهرآذر @ 1:30 PM, ,

تیره های باستانی کرد و آذری(پاسخی به دموکراتها و پان ترکها)(بخش نخست)
الف) آذربایجان
ب)کردستان

پیشگفتار:
رویای ترکستان واحد :
در ژوئن 1918 م. عده ای از ترکان ترکیه ، حکومتی را به نام مساوات پدید آوردند و با هدف اشغال سرزمین مادی کُردها و ارامنه نام ترکستان متحد را بر خود نهادند ودر دوره جنگ جهانی دوم تُرکان عثمانی عنوان کردند که ترکستان به دونیمه گشته و نمی در شمال و بخشی در جنوب رود ارس باقیمانده است و در آرزوی تصرف آن برآمدند و از آن زمان رویای ترکستان واحد جز آرزوهای برباد رفته حکام لاییک ترکیه بشمار میرود.چندی پیش از تارنمای حزب دموکرات بیانه ای صادر شد مبنی از بیرون آمدن تیره های ایرانی از زیر فشار فارسها که خواستار جدایی آذرها و ترکها از ایران بودند ، مرا بر اینداشت که جستاری درمورد ایرانی و نه تُرک بودن این دو تیره بنویسم.

الف)زبان و لهجه آذری:
مطمئنا به استناد اوراق تاریخی ، داده های باستانشناسی ، پژوهشهای مستشرقین و مورخین داخلی و خارجی همگان نیک واقفند که ما در ایران نژاد تُرک نداریم بلکه نژاد مردمانی که ازآنان به نام ترک اسم برده میشوند آذری است ، که در سراسر نوشته های این سرزمین جز شرح دلاوری های آنان چیزی درج نیست.بدیهی است زبان مردم آذربایجان ، گویش ایرانی و وابسته به زبانهای باستانی است و هر مورخی به زبان آذری و مردم غیور آذربایجان به عنوان زبان ایرانی و مردمی ایرانی تبار مینگرد.
زبان مردم آذربایجانی را به سه جنبه میتوان مورد بررسی قرار داد:
1- به لحاظ فنوتیک یا ادای لفظ : شیوه بیان زبان کنونی آذربایجان ممزوجی از گویش آذری باستان و فارسی میباشد که در آن مقداری اصطلاحات تُرکی تاثیر داشته است.
2- از دیدگاه صرف و نحو یا استخان بندی زبان: زبان رایج فعلی آذری با وجود غلبه مواد زبانهای باستانی ایرانی ، تصاویری از گویش تُرکی را با خود دارد.
3- ازلحاظ مواد تشکیل دهنده ی لفظی و معنوی زبان غلبه با عنصر ایرانی است.
زبان فعلی آذربایجان برخلاف درگرگونی ها ، بادیگر زبانهای ایرانی همراه و با تغییرات و اصطلاحات و امثال ، وجوه مشترک دارد و این حاکی از آن است که شهروندان آذری همانند دیگر هموطنان خود میاندیشند ، تعبیر و تمثیل میآورند . چنانچه نیک میدانیم ؛اهالی آذربایجان در سخن گفتن تلفظ خاصی دارند و فارسی را به نحو خاصی ادا میکنند. این طرز تلفظ و بیان در لهجه «هرزنی» کاربرد داشته است و ایرانی بودن گویش را میرسناد.

نامها و واژه شناسی آذربایجان :
نام آذربایجان به شکلهای زیر در نسکهای(کتاب) تاریخی آمده است :
آتور پاتکان، استرابو، آتورپاتنه ، هرودت ، آذربایجان ،مورخین بیزانس(سده ششم میلادی) این چنین نامبرده اند: آذرباداقان / آثار ارمنی : آذربایجان / ابن خردادبه و مورخین عرب : آذرپیکان شیروانی ،ریاض السیاحه/شاهنامه : آذریادگان.
آذربایجان یا اتور پادگان در چم نگهبان آتشکده آذرگشنسپ است ، "آتر" به معنای آتش ،" پات" به چم پاییدن و "آتور پات" به چم آتش نگهدار است ، "گان" نسبت است به معنی مکان و زمین نییز بکار میرود.این واژه ی مرکب در لهجه های زبان کردی فعلی به همین عنوان دربخش کُرد نشین تخت سلیمان تکاب افشار قرار دارد، به کار برده میشود.

آذربایجان در تاریخ :
یاقوت حموی در سده هفتم هجری در کتاب معجم البلدان مینویسد «آران نامی است ایرانی ،دارای سرزمینی فراخ و شهرهای بسیار که یکی از آنها گنجه است و...» مولف تاریخ گزیده در مورد وجه تسمیه آذربایجان مینویسد :«مردی آذزبادنام ، ،دردوران شاپور ذوالاکتاف ،در آذربایجان ، دعوی پیغمبری کرد ،اهل ان ولایت تابع او شدند.آذربایگان را به او بازخوانند»(مستوفی – تاریخ گزیده)«نویسنده فرهنگ آنندراج ، آذرباد را نام موبدی میداند که آذربادگان را به او منسوب کرده اند » استرابو جغرافیدان نامی یونان در کتاب نامی خود ، نام سرداری موسوم به آتروپات/ اتروپاتوس را ذکر میکند که در نبرد میان داریوش سوم و اسکندر مغانی در گاوگیا /اردبیل کنونی فرمانده سپاه داریوش سوم هخامنشی بوده است. تُرک در ادبیات منظوم آذری به معنی بیگانه است .قطران تبریزی از مشاهیر و شعرای به نام آذربایجان در قصاید زیبای خود از انبوه تُرکان و خرابی های آنان در سرزمین آذربایگان یاد میکند : «اگرچه امروز از توتُرکان هرزمان خواهند باج باز فردا نعمت تُرکان تورا گردد مدام/اگرچه داد ایرانی را بلای تُرک ویرانی نبود از عدلش آبادانی ، چو یزدانش کند ایرانی»
ابن اثیر درباره ی رویداد سال 45 ه.ق و غارت و کشتار مردم آذربایجان توسط ترکان مینوسد «قبایل نیمه وحشی تُرک در همه سرزمین آذربایگان پراکنده شدند و از آزار مردم فروگزاری نکردند» در اشعار همام تبریزی ، شیخ صفی الدین اردبیلی ،ماما عصمت کشفی ، یعقوب اردبیلی ، عبدالقادر مراغه ای و.... هیچ واژه ترکی وجود ندارد و تمامی واژه های دیوان آنان را آذری تشکیل داده است.

پیرامون واژه ی ترک :
واژه ی ترک در زبان پهلوی به معنی تورانی یعنی بیگانه آمده است . ترک در زبان فارسی به معنی کلاهخود و واژه تورک به معنی نیرومند و استوار ذکر گردیده است . در سده ی پنجم میلادی قبایل و اردوهایی با اقوام آشینا در هم آمیخته و نام تورک بر خود نهادند . این واژه در میان چینی ها به صورت توکیو و کم کم به تورک و ترک تبدیل گشت . اعراب ، همه ی کوچ نشینان آسیای مرکزی را ترک نامیدند . واژه ی ترک در شاهنامه ی فردوسی در همه جا به معنی تورانی و بیگانه آمده است . در برهان قاطع تالیف محمد حسین خلف تبریزی این واژه با عناوین ترک به معنی دوشیزه و ترک به معنی معشوقه و غلام آمده است . واژه ترک در دیوان حافظ شیرازی : ترک قومی مهاجم . « به تنگ چشمی آن ترک لشکر می نازم که حمله بر من درویش یک قبا آورد . » « یکی است ترکی و تازی در این معامله ، حافظ حدیث عشق بیان کن بدان زبانی که تو دانی » برابر دستاویز ها و منابع تاریخی تاثیر زبان ترکی در ایران از دوره ی غزنویان و سلجوقیان آغاز گشته و در سالیان نخستین سده ی هفتم هجری با آمدن مغولان تهاجم این زبان گسترش یافته است . زبان آذری ، گویش رسا و ایرانی بوده که در پی تهاجمات فرهنگی بیگانگان و قتل عام قوم دلاور آذری تحت تاثیر قرار گرفته است . لیکن ریشه ی این گویش بسیار عمیق و پویا است .
در برخی از آثار تاریخی اعراب در مورد زبان آذربایجان چنین آمده است :
ابن حوقل در سفرنامه اش در سده چهارم هجری مینویسید «زبان مردم آذربایجان و بیشتر ارمنیه ، فارسی است و عربی نیز میان آنان رواج دارد »ابوسحاق ابراهیم اصطخری (متوفی 322ه.ق) به نقل از صور الاقالیم ابوزید سهل بلخی مینویسد :«و این حدود (آذربایجان)همه زبان فارسی و تازی دارند و مردمان اردبیل زبان ارمنی میدانند، فارسی ایشان فهمیدنی است. »
لازم است بدانید قبل از ماد قوم ماننا(مانا)، هیت و قبل آنها هوری ها در این سرزمین که ایشان ارومیه نام برده اند ، زندگی میکرده اند که نشانه های آن در تپه حسنلوی سولدوز و گوی تپه ارومیه واسکو دیده میشود .

ب)کردستان:
در آثار تاریخی ایرانی ، عربی ، یونانی، آشوری ، سومری، به نام کُرد در تمامی ادوار تاریخ باستان بر میخوریم .در پیشگفتار تاریخ شرفنامه تالیف امیر شرف خان بتلیسی صفحه 13-1343 آمده است : «شولگی یکی از پادشاهان نامدار ، پس از جلوس به اریکه ی سلطنت به گسترش کشورش پرداخت و در بیست و هشتمین سال سلطنتش سرزمین آنشان را فتح کرد و در واپسین سالهای پادشاهی اش مردم کوهستان کردستان شوریدند .او به آن سامان لشکر کشی کرد و و بسیاری از شهرهای آنجا را غارت نمود.در روزهای سلطنت گیمیل سین جانشین شولگی ، اوضاع دامنه زاگرس آرام بود و بازرگانی لاجورد از خاور ایران تا میانرودان در جریان بود .در همین دوران گیمیل سین برای استوار کردن فرمانروایی خویش سرزمین شوریده ی کردستان را به فرمانروایی توانا به نام وارادننر varad nannar به انضمام حکمرانی ایل سوبارتو و سرزمین کرد را به وی واگزار کرد .» تورودان ژن Thureau Dakgin مینویسد : ایل سوبارتو در همسایگی ایل سو قرار داشته است.درایو از خاورشناسان نامی مینویسد:«سو SU در نیم روز دریاچه ای وان بوده اسن» تاریخ شرفنامه از قلعه ای به نام سو یاد میکند که در سرزمین بتلیس قرار دارد «آرامی ها شهر سو را بیت قردو نوشته اند و شهری که به نام جزیره ابن عمر مشهور است به نام "گزرتادوقردو" نامیده اند»
هنگامی که تیگران دوم پادشاه ارمنستان در سده یکم قبل از میلاد سرزمین کرد و خوی(درزبان ارمنی چبیره است) را گرفت و زریی نوس حکمران آنجا را به قتل رساند ، پادشاهی در کُردوئن به نام مانی ساروس حکمرانی میکرده است.استرابو تاریخ نویس یونانی مینویسد : جوانان انشانی را چنان پرورش میدهند که در سرما وگرما و بارندگی بردبار ، پرورش یافته و ورزیده میباشند .شب در هوای آزاد به نگهبانی گله و رمه میپردازند و میوه های جنگلی میخورند .اینان را کُردک Kurdak میگویند.و مردم کُردک از چپاول زندگی میکنند و کُردک در چم مرد جنگی و دلیر است.در زبان آشوری نام کُرد را با دو واژه کاردو و کاردوا میبینیم که به چم نیرومند و پهلوان و قدرت میباشد. این واژه ها با نام کرد و منطقه کردستان هماهنگی کامل دارد .کُرداک ها یا کُردوک ها نیاکان کردان امروزیند.استرابو از اینکه میگوید جوانان پارسی را دلیر بار میآورند و آنها را کرداک مینامیدند به دلیل شجاعت کردها و به معنی مرد جنگی و دلیر بوده است .این را هم باید دانست که نام سرزمین کُردکها را در زمان اشکانیان و ساسانیان کردون و گردون یاد کرده اند.
در جستار پسین بیشتر در مورد کردستان و نژاد آنها گفتگو خواهم کرد.

-----------------------------
جستارهای بیشتر در این مورد :
زمان سلجوقیان یا روزگار کوچ ترکان
مبدا تاریخ ترکان
زبان ایرانی آذری

posted by شارمین مهرآذر @ 8:46 AM, ,

دین و باورهای دینی شاهان هخامنشی(بخش پایانی) :

ارت – ارش – دروغ و اشاره به تجمل پرستی در دوره ی هخامنشی

در تمام کتیبه ها خدای آفریننده و خالق بزرگ : آهوره مزدا است و به هیچ وجه حتا یک بار نیز از «ارت»Arat به عنوان یک خدای بزرگ یا اصولا یک خدای سخنی نرفته است . آهوره مزدا آفریدگار کل است . در یکی از کتیبه ها ، خشایار شاه از «ارت» در کنار آهورمزدا یاد کرده است : «من در اونجا اورمزد ارت را با فروتنی ستایش کردم» .
در کتیبه بزرگ خشایارشاه ؛ که هشت پند دارد ، دو بار از ایزد ارت فرشته ی دادگری و عدالت و ثروت و دارایی در آوستا ، یاد شده است . پس پرستش «ارت» عبارت از عدل و داد و ثروت از راه درست بدست آمده . در واقع پرستش راستی و درستی است و راستی و درستی اراده ی آهورمزدا میباشد .
دلیل روشن بر این امر ، که ارت تنها یک فرشته و ایزد است ، یعنی صفت نیک و خصیصه ی عالی ؛ نه یک خدا ( چه خدای کوچک و یا بزرگ ) آن است که حتا برای یک بار در امر آفرینش ، نه با او ، حتا به هیچکس دیگر اشاره نشه ، بلکه تنها گفته شده : ارت را نیز بایستی پرستش ( پریستاری ) کرد .«ارت یا ارد» شکل پهلوی نام ایزد است . در آوستا این نام «اشی و نگوهی» Asi Vanguhi و گاه بت اختصار «اشی» Asi آمده است که در گاثاها نیز از وی نشانی نیست . ایزد ارد در تقویم و تاریخ مزدایی نقش جالبی دارد .
«اش» در مقابل «دروچ» است (دروچ ، دروگ در چم دروغ است). اش ، نظم و قانون راستین و داد و پارسایی است و دروغ ، درست نقطه مقابلش، یعنی بی نظمی، بی قانونی، ستم و هرج و مرج میباشد . مفهوم ارت نیز در کتیبه های هخامنشی ، درست همان مفهوم اش از نظر زرتشت میباشد و همچنین کاربرد دروجDruj در کتیبه ها نیز با مفهوم گاثایی آن یکسان میباشد . هنگامی که در کتیبه ها می خوانیم : «ای آهورمزدا این کشور را از دروغ در امان نگه دار» یعنی از بی قانونی و آشوب و هرج و مرج و بی نظمی حفظ کن . در سراسر«آوستا» از «اشی گاثایی» ایزد توانگری بسیار گفتگو شده است ، اما همه ی آگاهی های ما از یشت هفدهم که ویژه ی این ایزد و به نام او موسوم است ، بدست می آید .
یشت هفدهم ؛ «ارت یشت» راجع به ایزد اشی است و توصیفی است از زندگی با شکوه و مقرون به وسعه و فراخی نمان پتی Nimana Pati ، یعنی صاحب زنان ، زیبا ، گردونه ای که به اسبان تندرو بسته شده ، اشیای نفیس و پوشش های عالی . همه به خوبی با تمدن دوره ی هخامنشی سازگار است . در زمان هخامنشیان ، تجمل و ثروت و شکوه در زندگی ایرانیان به اوج خود رسیده بود و به همین سبب ، به این ایزد آوستایی توجه فراوانی شده است . در زبان سنسکریت ریتا Rita معادل ارت می باشد . نکته ی دیگری که در کتیبه ها جلب توجه میکند یاد کردن خدایان و خاندان شاهی در کنار نام آهورمزدا است . در واقع باید گفت : این عناصر ، فره وشیان یعنی ارواح و روان های نیاکان آریایی بوده اند . ایرانیان همواره روان های بزرگان خانواده را ناظر بر اعمال و افعال و کردار خود می دانستند و بر آن بودند تا به گونه ای عمل کنند که از یاری ارواح برخوردار باشند . چرا که ارواح هر خانواده ای ، جزو ایزدان خانگی همان خانواده به شمار می رفتند . ( این فقط یک نظریه است )

بغان و دیوان

کتیبه های داریوش و دو جانشین وی ، ذکری از نام هیچ بغی به جز اهورمزدا نمی کنند و ممکن است در زمان هخامنشیان ، بین آیین رسمی و دین بقیه ی مردم فرقی وجود داشته باشد . از زمان اردشیر دوم آیین رسمی با بغانی که در کتیبه ها در ردیف آهورامزدا یاد شده اند ، توسعه یافته است که مهر و ناهید میباشند . در برخی از کتیبه ها عبارت «بغان» دیده میشود . این عبارت توسط شاهان در مقام دعا و استغاثه به کار رفته است . اگر دیوان را در برابر بغان قرار دهیم ، در ایران ایزدان دیو و ستایشگران آن ها به کلی از بین نرفتند . در گاثاها زرتشت از دیوها و ستایندگان آنها نام میبرد . در کتیبه خشایارشاه در تخت جمشید از «دئیودانا» Deiva dana پرستشگاه خدایان دروغی نام رفته است و در پارسی میانه لغت Deves به معنی پرستنده ی خدای دروغین است .

مغان
وظایف مغان در زمان هخامنشیان ، طبق همه قوانین و شواهد ، روحانیت را ازمادها به ارث برده بودند، بسیار مهم بود. نقل شده که همه قربانی ها با حضور مغان که آن ها همگی از قوم ماد بوده اند ، انجام میگرفته است.آنها دارای برخی مزایای دینی و سیاسی بوده اند ، خواب تعبیر میکردند و در تاج گزاری پادشاه جدید شرکت میکردند همچنین مسئول تربیت جوانان و نگه داری از مقابر شاهی – مانند آرامگاه کوروش بودند. در باره اصل دین انان که با پارسیان فرق داشته ، اطلاعات اندکی در دست است، آنها گروه اندکی تشکیل میدادند .در برابر پارسیان که مردگان خود را دفن می کردند ، مغان اجساد را در دخمه می گزاشتند. از دوره اسلامی به این طرف ، کلمه مغ به معنی آتش و پیرو کیش زرتشتی آمده است. تعبیر هرودت اینست که مغان قبیله ای هستند با معتقدات مذهبی و مراسم دینی خاص که پارسیان و مادی ها کاهنان خویش را ازمیان افراد آن قبیله انتخاب می کنند . هرتسل و هرتفلد مغان را نمایندگان کاهنان قدیمی که با تعالیم زرتشت دشمنی می ورزیدند ، میدانند. از پژوهشها چنین بر میآید که گرچه پادشاهان پارس (ایران) به زرتشتی گری نزدیک بوده ولی با کیش زرتشت کاملا منطبق نبوده است ، ولی با تعالیم مغان که با زرتشتی گری دوران متاخر بسیار نزدیک بوده ، با وجود نفوذی که مغان در دربار و در میانمردم داشتند ، انطباق کامل نداشته است. در زمان هخامنشیان «آزادی مذهب» وجود داشته است و پادشاهان و بزرگان ، این آزادی را رعایت میکردند، ما در جامعه ی روحانیون زرتشتی (مغان) اینگونه گرایشهای مذهبی ، قابل چشم پوشی و اغماض نبوده و مغان همیشه درصدد بوده اند تا با قدرت سیاسی و نفوذ خود در دربار لانه ی دیوان ( پرستشگاه های غیر زرتشتیان) را ویران کنند.مغان نه تنها روحانیون مادی به شمار میرفتند بلکه رهبری مذهبی جامعه پارسی را بر عهده داشتند، ما بین اعتقادات مادی ها و پارسی ها ، تفاوتهایی به چشم میخورد و همچنین کارهایی که گئوماتای مغ(1) در زمان کوتاه به حکومت رسیدن خود انجام داد، یک سری اصلاحات اجتماعی و مذهبی بود ؛ از جمله ویران کردن پرستشگاهای متعددی که توسط اقوامی با اعتقادات غیر از مذهب مغان بنا شده بود.داریوش پس از سقوط وی ،معابدی را که ویران شده بود تجدید بنا کرد، این حرکت نه به عنوان ضدیت وی با مغان بلکه سیاست تسامحی بود که برای ایجاد وحدت امپراطوری خود لازم میدانست وی فردی بود که به آزادی باورها احترام میگزاشت.

تسامح و بردباری در دین هخامنشیان:
در مورد رفتار شاهان هخامنشی با ملل خارجه ، این مطبل مسلم است که نظر آنان به مذاهب خارجی مبنی بر تسامح و تساهل بوده است. بای اثبات کافی است که رفتار کوروش و کمبوجیه را در چند ماه اول در وصر و داریوش اول را در این مملکت بازگو کنیم.آنها تمام آدای و مراسم دینی یا ملی را بجا میآوردند و مانند پادشاهان مصر و بابل رفتار میکردند، نظر ملاطفت کوروش نسبت به یهودیان در تورات منعکس شده استو بنا بر شواهد در دوره هخامنشی تعصب مذهبی اصلا وجود نداشته و مقدسات ملل و عادات آنها را شاهان هخامنشی محترم میشمردند.هخامنشیان خدایان خارجی را در سرزمینهای ملی آنان ستایش میکردند و سعی داشتند حرمت ایشان را رعایت کنند و دین ایرنیان اصولا یکتاپرستی بود.
به هر حال دین زرتشتی، دینی که هرودت ذکر میکند و مزداپرستی خاص ، بین مردمان عهد هخامنشی سه دینی بوده که احتمالا همگی رواج داشته است مزداپرستی هخامنشی را نیز میتوان به سه گروه تقسیم کرد.
1.مزداپرستی گاتاهایی
2.مزداپرستی ایران در یشتها
3.مزداپرستی هخامنشی موجود در کتیبه ها
-------------------------------
1- گئوماتای همان شخصی است که خود را جای بردیا پسر کوروش جا زد و به سلطنت رسید داریوش شاه وی را با کمک شش تن از یارانش به پایین کشید.

posted by شارمین مهرآذر @ 6:26 AM, ,

other points

بخشهای وبلاگ

John lives in Toronto and is a freelance illustrator and a designer/animator for CHUM Television. He writes about , design, and visual culture under the pseudonym Robot Johnny

مهمترین لینکها و سایتها

Claire Robertson is an illustrator and toy from Melbourne, Australia. While her illustration clients have included The New York Public Library, Scholastic and Cambridge University Press, it’s her blog Loobylu.com that brings her the most joy and which has attracted the most attention with rave reviews in the Wall Street Journal, WIRED Magazine and The Guardian.

About This Blog

کانون خردگرایی شعوبیه بر پایه راستی و منش پاک و بر سه بنیان پندار،گفتار و کردار نیک پایه گذاری شده و هدفش از نقد ادیان و خرافات تنها برای نشر آگاهی است. کانون به هیچ حزب و دسته سیاسی وابسته نیست و مستقل کار میکند.برای عضویت پس از خواندن قوانین کانون میتوانید به ما ایمیل بزنید تا آگاهی بیشتری به شما در این رابطه داده شود.

Contact Us

This is an open source template, which means that you are free to use it in any way you want to without any obligations. If you decide to use this template, I kindly ask you to leave the "Design by Andreas Viklund" link in the footer. I am also interested in seeing how my templates are used, so feel free to send me an e-mail with a link to your page. If you want more templates to choose from, check out the sites in the "Favorite links" menu to the right!

به ایران بیاندیش آزادی در دستان ماست

فرهنگ ایرانی گوید گستاخ باش تا شک کنی و شک کن تا بیاندیشی

جرات اندیشیدن داشته باش

آگاهی سرآغاز آزادی است

Archives

Previous Posts

آثار احمد کسروی

Links

براي عضويت در خبرنامه سايت ايميل خود را وارد كنيد.

Logo


make money online blogger templates

در صورت فیلتر تارنگار کانون جلوی آدرس اصلی کانون عدد1 را بگذارید اگر موفق نشدید با ما تماس بگیرید. تارنگار کانون را به دوستان خود معرفی کنید.